ايران، جدال نفت و قوامالسلطنه.
مدتی پيش عنوان کتاب قوامالسلطنه، نوشته مهدی داودی توجهم را جلب کرد. گمان کردم کتاب بايد نوعی زندگی قوامالسلطنه باشد. چون در تدارک کتابی درباره زندگی قوامالسطنه هستم، در صدد برآمدم کتاب را به دست آورم. تاريخ انتشار کتاب به اسفند 1326 ، يعنی نزديک به پنجاه سال پيش باز میگشت و پيدا کردن آن به سادگی ميسر نبود. دوستی که در ايران زحمت اين کار را بر عهده گرفته بود راه به جايی نبرد و جستجو در آرشيو و منابع فارسی چند دانشگاه آمريکايی نيز حاصلی به بار نياورد. سرانجام چندی پيش کتاب مورد نظرم را در دانشگاه استانفورد پيدا کردم و بر خلاف انتظارم پی بردم علیرغم آنچه عنوان کتاب تداعی میکرد زندگی قوامالسلطنه نيست؛ هرچند که فصل با اهميتی از آن را در بر میگيرد. فصلی که به نخست وزيری قوام در بهمن 1324، روند طرح شکايت ايران در شورای امنيت سازمان ملل متحد و خروج نيروهای شوروی از آذربايجان و سرکوب فرقه دمکرات مربوط میشود. مهدی داودی در پرداختن به اين مسايل، از بازيگران ديگر صحنه، از آمريکا و انگليس، از حزب توده، از علاء، تقیزاده و کسان ديگری که در رخدادهای آن روزگار نقشی کم و بيش حساس داشتند نيز ياد میکند
کتاب مهدی داودی را نمیتوان اثر محققانه يا تحليلی از حوادث آن روزگار به شمار آورد. کتاب در واقع بيشتر حالتی گزارشگونه دارد و مبتنی بر اسناد و مدارکی است که فضای حاکم بر رويارويی سياسی و ديپلماتيک ايران با شوروی را ترسيم میکند. با اين همه میتوان گمان کرد که در روزگار خود مورد توجه قرار گرفته باشد، چرا که اندکی پس از خروج نيروهای شوروی از ايران و فرقه دمکرات انتشار يافته و به برخی از پرسشها پاسخ داده است
کتاب را تازه در دست گرفته بودم که کتابی از ايران رسيد.فضلاله منوچهری، ايران، جدال نفت و نقش قوامالسطنه، تهران: نشر آبی، 1382. تورقی سريع در اين کتاب جای شک و ترديدی باقی نمیگذاشت که کتاب ايران، نفت و نقش قوامالسطنه همان کتاب مهدی داودی است که اين بار در شکل و شمايل جديد به نام آقای فضلاله منوچهری به بازار راه يافته است. ناباورانه هر دو اثر را با يکديگر مقايسه کردم و در اين سرقت ادبی به “ظرافت”هايی برخوردم. “ظرافت”هايی که با زيرکی خاصی برای ايز گم کردن انجام گرفته است. گمان من بر اين است که نويسنده و ناشر اثر، در هراس از آنکه مبادا طشت رسوايیشان از بام بيفتد و رازشان برملا شود، ماجرا و ماهيت کتاب را در هالهای از ناروشنی و ابهام عرضه کرده و با اميد به گمراه ساختن خواننده، پيشاپيش به ايجاد مصونيتی در مقابل هر نوع خطر احتمالی رفتهاند. اين “ظرافت”ها را با يکديگر مرور میکنيم
عنوان کتاب چنانکه گفته شد ايران، جدال نفت و نقش قوامالسطنه است. روی جلد که با زيبايی طراحی شده و نام ناشر و عنوان کتاب و اندکی پايينتر نام فضلاله منوچهری به چشم میخورد. بر جلد کتاب تصويری از قوام، مصدق و رزمآرا بر زمينهای از پالايشگاه نفت نقش بسته است.هرچند کتاب نه ارتباطی به مصدق و نه رزمآرا دارد و بيش از هرچيز ماجرای شکايت ايران به شورای امنيت سازمان ملل به حضور نيروهای شوروی در آذربايجان است
در اولين صفحه کتاب که تکرار روی جلد است، پس از عنوان آن نوشته شده است: “به کوشش فضلاله منوچهری” و در صفحه شناسنامه کتاب آمده است: “کتاب حاضر بر اساس جزوهای به نام “قوامالسلطنه” نوشته مهدی داودی تاليف شده است.” خواننده از خود میپرسد کدام يک از اين ادعاها را بايد پذيرفت؟ آيا اين اثر چنانچه از عنوان روی جلد برمیآيد نوشته فضلاله منوچهری است يا به “کوشش” او تهيه شده و اگر چنين است چرا عبارت به “کوشش” روی جلد ذکر نشده است؟ يا آنکه اصولا بر اساس جزوهای که مولف ديگری دارد تنظيم يافته است؟ اگر چنين است کدام يک از بخشهای آن “جزوه”، “اساس” کار ايشان را تشکيل داده و دامنه “کوشش”ی که انجام گرفته تا چه اندازه و بر چه اساسی استوار است؟ بالاتر از همه، محرک “نويسنده” يا ناشر در اين ابهام و تناقض از کجا سرچشمه گرفته است؟
آقای فضلاله منوچهری در پيشگفتار کتاب، پيرامون عقد قرارداد نفت ميان قوام و سادچيکوف که به تخليه نيروهای شوری از خاک ايران انجاميد چنين مینويسد: «اين مقطع حساس و مورد توجه در تاريخ کشورمان در سال 1324 شمسی طی جزوهای به نام “قوامالسلطنه” توسط آقای مهدی داودی به رشته تحرير درآمد و در سال 1326 در شمارگانی محدود انتشار يافت. اين کتاب در حدود پنجاه سال پيش به دست اينجانب رسيد و اکنون به اضافات و شرح حواشی و اسناد جديد حاوی شرح مذاکرات و اتفاقات و حوادث مرتبط با اشغال و تخليه بخشی از خاک ايران از قوای شوروی و مسايل مربوط به آن به همت آقای محمد حسن طباطبايی مدير نشر آبی برای آگاهی خوانندگان علاقمند و پیگير جريانات تاريخ معاصر منتشر میشود
در کجای جهان رسم است کتابی را به صرف آنکه پنجاه سال پيش در “شمارگانی بسيار محدود” انتشار يافته به نام ديگری جز نام نويسنده آن مجدداً به چاپ رساند؟ آنچه حدود پنجاه سال پيش به نام مهدی داودی انتشار يافت و آقای منوچهری از آن با “ظرافت” هم به عنوان جزوه و هم به عنوان کتاب ياد میکند، نه يک “جزوه” که کتابی کامل است. کتابی که او آن را به نام خود به چاپ سپرده است. قصه افزودن “اضافات و شرح حواشی و اسناد جديد”، ادعايی او نيز اگرچه پرطمطراق، اما بر مبنای محکمی استوار نمیباشد، چرا که در نهايت به چاپ چند سند خارج از متن و افزودن “نمايه اشخاص” به کتاب مهدی داودی خلاصه میشود. منوچهری از صفحه 273 تا 291 کتاب را پيرامون نخستوزيری رزمآرا در سال 1329، ترور او در اسفند ماه همان سال و ملی شدن صنعت نفت و نامهای از آيتالله کاشانی به مصدق در آستانه کودتای 28 مرداد 1332 اختصاص دادهاست. آخرين برگ از “اضافات و شرح حواشی و اسناد جديد” مورد ادعای او، تفسيری از راديو مسکو پيرامون انقلاب اسلامی ايران است که در کيهان مورخ چهار ارديبهشت 1358 انتشار يافته است. خواننده در عجب میماند از آنکه چگونه کتابی که موضوعش ايران، جدال نفت و نقش قوامالسلطنه است به مسايلی میپردازد که ربطی به موضوع کتاب ندارد و مسايلی که سالها پس از نخستين انتشار آن رخ دادهاند؟ آن هم نه در پايان و به عنوان اضافات، بلکه بلافاصله پس از درج مصوبه مجلس شورای ملی “داير به بیاثر بودن موافقتنامه مورخ 15 فروردين 1325 راجع به ايجاد شرکت مختلط نفت ايران و شوروی”!
افزون بر اين، همه “ظرافت” کار آقای منوچهری را شايد بتوان در جسارتی جستجو کرد که در حذف مقدمه مولف واقعی کتاب، يعنی مهدی داودی به خرج داده است. علاوه بر اين، مطلبی که محمود محمود، تاريخنگار شناخته شده آن روزگار با عنوان “مقدمه، نظری بر گذشته” بر کتاب داودی نوشته نيز در راستای “کوششی” که آقای منوچهری به خرج دادهاند حذف شده است. انگيزه او در دست زدن به چنين اقدامی نيازی به موشکافی ندارد. روشن است اگر مقدمه داودی به کتاب خود يا آنچه محمود محمود بر آن نوشته است چاپ می شد، امکانی برای آقای منوچهری باقی نمیماند تا کتاب را به نام خود به ثبت برساند. او در مواردی نيز هر کجا صلاح ديدهاند کلماتی را از متن کتاب حذف و یاعبارات تازهای را به جای آن نشانده است که چون از شمارش بيرون است به اجبار از آن میگذرم. با اين توضيح که فهرست واقعی کتاب نيز در چاپ جديد مطابق سليقه و “ظرافت” آقای منوچهری جابهجا و مخدوش شده است.
آخرين نکته آنکه شماری از عکسهای کتاب نيز حذف و عکسهای جديدی جايگزين آن شدهاند. در اين زمينه تفاوت ميان نسخه اصلی و بدل اين دو کتاب قابل توجه است. اگر در نسخه اصلی برخی از عکسها چون عکس “دوشيزگان و زنان در ارتش فرقه دمکرات آذربايجان” به کتاب رنگ و بويی واقعی میبخشد و فضای آن دوران را ترسيم میکند، نسخه بدلی فاقد اين ارزش و تزيين يافته به عکسهای تکراری است. با شباهتی تام به تصاوير برخی از کتابهای تاريخ که با شتاب و شلختگی سرهم بندی و خارج از متن کتاب روانه بازار شدهاند. اينجا نيز اين پرسش به ميان میآيد که محرک آقای منوچهری برای حذف چند عکس درخور توجه و جايگزين ساختن آن با عکسهای تکراری چه بوده است؟ کسی که حاضر نيست از کتاب کس ديگری بگذرد، چگونه از عکسهای آن گذشته است؟ گمانم بر اين است که محرک او در اين اقدام، کيفيت نازل نسخه اصلی عکسهای کتاب داودی است که با گذشت پنجاه سال کپیبرداری از آنها ميسر نبوده است. آقای منوچهری حتا اين زحمت را نيز بر خود هموار نکرده است که با صرف وقت آن عکسهای قديمی را در آرشيو نشريات آن روزگار يا کتابخانهای پيدا کرده و با استفاده از آنها، فضايی را که داودی در پی ترسيم آن بوده است زنده کند.
وقتی اين مطالب را مینوشتم افسوس خوردم. افسوس بر مهدی داودی که حق و زحمتش اين چنين پايمال شده است. افسوس بر فضلاله منوچهری که در هفتاد ونه سالگی هنوز خام و جويای نام آمده است. غافل از آنکه، اگر کتابی را که به ادعای خود حدود پنجاه سال پيش “در شمارگانی بسيار محدود” انتشار يافت از بوته فراموشی بيرون آورده و به نام صاحب واقعی آن به چاپ میسپرد، ارجش پايدار و عزتش برقرار میبود. و سرانجام افسوس خوردم بر نشر آبی که حرمت کتابی را به سياهی آلوده است. از خود میپرسم آيا ممکن است نمونههای ديگری از اين دست در ميان باشد که از آن بیخبريم يا لب گزيده و دم فرو بستهايم؟ تا جايی که میدانم برخی از نويسندگان به علت عدم وجود حق کپیرايت در ايران در معرض چنين حقکشیهايی قرار داشتهاند. من نيز حقوقم در اين عرصه پايمال شده است. نشرعطايی نه تنها کتاب جنبش دانشجويی مرا درباره تاریخ کنفدراسیون که در آلمان به ثبت رسيده بود بدون اجازه به چاپ رساند، بلکه برای محکمکاری در اين اقدام، برای آن شماره ثبت جديد و مجوز رسمی انتشار گرفت. اعتراضم بینتيجه ماند، چون ايران قانون کپیرايت را امضا نکرده است. آقای بهروز عطايی، مدير نشر عطايی مدتی مرا سردواند تا سرانجام دست از پا کوتاهتر کنار کشيدم. نکته ديگر آنکه به قول محمد بهمن بيگی “اهل تقليد بيکار ننشستند.” شماری ناشیانه سبک و سياق گفتگوهای مرا با رهبران سازمان انقلابی حزب توده ایران در مجموعه کتابهای نگاهی از درون به جنبش چپ ايران به عاريت گرفتند و آثارشان را با همان عنوان نگاهی از درون … به بازار کتاب عرضه کردند
برکلی، اردیبهشت 1384