آقای عباس میلانی. کتاب اخيرت صياد سايهها را ديدم و مرور برخی نکات آن مرا بر آن داشت تا اين مطالب را بنويسم و در اختيار عموم قرار بدهم. مطالبی که به گمانم، اگرچه به پارهای اختلافات ما بازمیگردند، اما فراتر از مسايل خصوصی هستند و در حوزه نگرشمان نسبت به اخلاق سياسي، تاريخ و تجدد قابل بررسیاند. آن کتاب را پيش از اين دو بار به چاپ سپرده بودی که هر دو بار به خاطر اختلاف با ناشر يا مسئله مجوز چاپ منتشر نشد. هم در پيشگفتار کتاب که اولين بار برای انتشار به شرکت نشر کتاب سپردی و هم در همين پيشگفتار که برای انتشار در نشر اختران در نظر گرفته شده بود، از من نام برده و از “فضلم” سخن گفته و به “سابقه دوستي” خود با من و “کمک و همکاری”ام با تو در “تدوين” آن کتاب اشاراتی داشتی. چند ماه پيش، وقتی کتاب سرانجام در آمريکا چاپ شد، همه اينها را حذف کردی. اين رفتار نشانه زير پا گذاشتن اصول و مخدوش کردن حقايق است و اين نه از بابت عدم اشاره به سابقه دوستی ما، که تو را در دوستی پايدار نيافتهام؛ بلکه از بابتی ديگر به آنچه کردی افسوس خوردم، چرا که در کارت اصوليتی ديده بودم که نقض آن مرا به شگفتی واداشت. اگر در تدوين آن کتاب کمکت کرده بودم، حذف اين مطلب، حتا اگر اختلافی ميان ما پيش آمده بود، به لحاظ همان اصوليتی که از آن سخن گفتم جايز نبود و اين جنبه از شخصيت و منش تو برايم ناشناخته بود. وگرنه اشاره يا عدم اشاره به نام من که گرهای از دردهای ما را نمیگشايد. پس يقين داشته باش که آزردگی و افسوس من يکسره از بابت ديگری است
در کتاب صياد سايهها نقدی با عنوان “کورش لاشايی و تجربه انقلاب: نظری به نگاهی از درون به جنبش چپ ايران” نوشتهای که موضوعش بررس کتابهای من است. اين نقد را از سر لطف، سه سال پيش به خواست کورش لاشايی نوشتی و بنا بود که به عنوان مقدمه کتاب گفتوگوی من با او به چاپ برسد که در پی اختلافت با کورش پيرامون برخی نکات عنوان شده در آن نقد، از چاپ آن خودداری کرديم. آنجا در چگونگی رسم تاريخنگاری در کشورهای توتاليتر نوشتهای: “وقتی کسی مغضوب ميشد، حتا عکسهای قديمی را هم دستکاری میکردند و شخصيتهای محبوب ديروز يا مغضوب امروز را به مدد قلمی يا ذرهای اسيد از صحنه عکس- و به گمانشان از صحنه تاريخ- حذف میکردند، در ذهنيت جنش چپ هم گويی فرايندی مشابه صورت میگرفت.” عباس ميلانی، صياد سايهها، لس انجلس: شرکت نشر کتاب، ٢٠٠۵، ص ٣١۴
افسوس ميخورم از آنکه با تمام نقدی که نسبت به اين شيوه مسموم در نظامهای توتاليتر و جنبش چپ سراغ کردهاي، خود بدان دست ميزنی و با يک چرخش قلم مرا از صحنه حذف ميکنی. ديگر نه از” سابقه دوستیمان” سخن میگويی و نه از “کمک و همکاری”ای که به قول خود در “تدوين” آن کتاب با تو داشتهام. و اين همه نشان از آن دارد که من نيز مغضوب شدهام
دليل اين امر را ميبايست در اختلافی جستجو کنم که در ماجرای نوشتن کتاب زندگینامه ٢٠٠ شخصيت ايرانی دوران محمدرضا شاه ميان ما پيش آمد. طرحی که مبتکر آن آقای لاری بود و تو مسئوليت انجامش را بر عهده داشتی. من خود را همه جا با اين پرسش روبرو میبينم که سرنوشت آن کتاب و همکاری ما به کجا انجاميد؟ اين نامه در عين حال پاسخی بر اين پرسش است. از همان آغاز کار پيشنهاد کردی با تو در پيشبرد اين طرح همکاری داشته باشم که پذيرفتم و نزديک به سه سال کار مشترکی را دنبال کرديم
اين همکاری هنگامی که بخش اعظم کار تحقيقاتی من در جمعآوری و بازبينی مطالب، اسناد و مدارک مربوط به شخصيتهايی که در ليست ما قرار داشتند و تنظيم پروندهای برای هر يک از آنها به پايان رسيده بود از جانب تو قطع شد.* تا اينجا، نه مشکل خاصی پيش آمد و نه مانعی در پيشرفت کار مشاهده شد. دو سال پس از آغاز کار نيز طی نامهای خطاب به آقای لاری، خشنودی خود را از پيشرفت آن اعلام و با اشاره به حجم گسترده تحقيقاتی که انجام گرفته بود، از اينکه ” همکار اصلی” تو هستم، خود را “مفتخر” دانستی. ** در چنين موقعيتی حتا پيشنهاد کردی ساعات بيشتری را به اين طرح اختصاص دهم و به اين منظور در دانشگاه استانفورد و موسسه هوور که پس از ترک کالج نتردام به تازگی در آنجا تدريس و تحقيق میکردی کار بگيرم که پذيرفتم. برای اين اقدام مانعی نمیديدم، چون کارم بنا بر قراری که داشتيم در واقع روی کتاب زندگینامهی شخصيتها بود که آغاز و انجامش ارتباطی با دانشگاه استانفورد و موسسه هوور نداشت.***
در پايان مدت قرارداد ده ماهه با دانشگاه، هنگامی که با آگاهی و موافقت تو، شرايط کاری نامساعدی را برای تمديد قراردادم اعلام کردند، گفتم با اين شرايط جديد مايل به ادامه کار در موسسه هوور نيستم. از آنچه پيش آمده بود ناراضی هم نبودم. فضای هوور، فضای خوشايندی برايم نبود و با حال و هوا و خلق و خوی من سازگاری نداشت. مايل بودم چون گذشته، بدون آنکه به آن موسسه مربوط باشيم کارم را در به پايان رساندن کتاب زندگینامهی شخصيتها به سرانجام برسانم
حرف تو اين بود که اين امر منوط به تمديد قرارداد با هوور و ادامه کار در آن موسسه است و اين برايم غريب بود. چون از همان آغاز کار، نه ما چنين قراری داشتيم و نه ميان تو آقای لاری چنين قراری بسته شده بود. نهايتش آن بود که در شرايط تغيير يافته جديد که به زيانم بود، مايل نبودم پس از پايان مدت قرارداد با دانشگاه، در هوور باشم. مگر وقتی کار روی کتاب زندگینامهی شخصيتها را آغاز کرديم، اصولاً صحبتی از دانشگاه استانفورد و موسسه هوور در ميان بود؟ علیرغم همهی اينها، هنوز حرف آخر عنوان نشده و قرار شد دربارهی اين موضوع با هم گفتوگو کنيم
باقی اين ماجرا، داستان تکاندهندهی نحوهی اعلام پايان کار مشترک ما از جانب تو بود که با پيغامی تلفنی انجام گرفت. بیهيچ شبههای، اين اقدام از عرف و عادت مرسوم ميان انسانها به دور و از لحاظ اخلاقی غيرقابل توجيه بود. به ويژه رفتارت با معيارهای تجدد که اين همه صحبت از آن در ميان است قرابتی نداشت. آنچه در آخرين روز کار در موسسه هوور با آن روبهرو شدم نيز بر همين روال سير میکرد که میگذرم. همين قدر بگويم که منشی تو بدون کمترين توضيحي، وضعيت دفتر کارم را تغيير داده و کشوی وسايل شخصی و پروندههايم را که قفل بود باز کرده و محتويات آن را جابجا کرده بود. اقدامی که به ميل و آگاهی تو انجام گرفته و به گمانم قابل شکایت بود. اما دست و دلم لرزید که از که به که شکایت ببرم
من از دوستی صحبت نمیکنم. اما نزديک به ۴٠ سال است که همديگر را میشناسيم و نزديک به سه سال کار مشترکی را دنبال کرديم و مشکلی در ميان نبود و همواره نيز تأکيد ميشد که انجام اين کار بدون من شدنی نيست، و به واقع نيز چنين بود
بر اين اعتبار از خود میپرسم آيا تصادفی است که قطع رابطهی ما هنگامی رخ داد که بخش اعظم کار تحقيقاتی من در به سرانجام رساندن آن کتاب به پايان رسيده و تو با تکيه بر بهانهای موهوم که بنايش بر خاکستر بود خود را آسوده ساختی؟ احساس میکنم در فرصتی غنيمت، آفتاب حقيقت را گلاندود و به صيد سايهها نشستهای. گويی شهرت به خودی خود برايت هدفی غايی و نهايتی مسلم باشد. گمانم بر اين است که اين پس نيز، آنچه در کلام و قلم تو بر من خواهد گذشت، نمادی از همان تصويری است که خود به بهترين نحو، در نقد “کورش لاشايی و تجربه انقلاب” در راه و رسم تاريخنگاری نظامهای توتاليتر توصيف کردهای. وقتی به ماجرای کتاب زندگینامهی شخصيتها انديشيدم، وقتی صياد سايهها را ديدم و بار ديگر آن نقد را خواندم و به اين جملهی تو رسيدم و آن را با حذف آنچه در پيشگفتار کتاب دربارهی من نوشته بودی مقايسه کردم، باز پی بردم چرا هنوز اين همه از تجدد به دوريم و چرا عمر قدرناشناسی، ستم و توتاليتاريسم در تاريخ سرزمين ما جاودانه است
برکلی، سوم اوت 2005
تارنمای اخبار روز: پنجشنبه ١٣ مرداد ١٣٨۴ – ۴ اوت ٢٠٠۵
—————————————–
* در آغاز قرار بود که اين کتاب به زندگینامهی ۶٠٠ شخصيت ايرانی اختصاص يابد که در جريان کار به ٢٠٠ شخصيت تقليل يافت. پيرامون برخی از آنها چون شماری از نظاميان يا بانکداران و صاحبان صنايع که نامشان در ليست ما بود مطلبی درخور اشاره جمعآوری نشد.، چون علیرغم نقش مهم آنها در حوزهای که تأثير گذاشتهاند، در آرشيوها، نکتهی قابل توجهی ديده نمیشد. هرچند که دربارهی برخی نيز به نکات مهمی دست يافتيم. بر اين اساس، بخش اعظم کار تحقيقاتی من، هنگامی که رابطهی ما قطع شد انجام گرفته بود
** نوشته زیر توسط عباس میلانی برای درج در کیهان چاپ لندن تهیه شده بود. اما میلانی از چاپ آن در آن نشریه صرفنظر کرد. نامه به عنوان گزارشی درباره چگونگی پیشرفت کار کتاب نجبگان ایرانی در اختیار آقای لاری و هیئت مشاور طرح این کتاب قرار گرفت
*** اگر اينجا و آنجا، چون برگزاری کنفرانس مربوط به دموکراسی در ايران در ماه مه ٢٠٠۴ کارم به موسسه هوور مربوط شد، فقط در زمينه دعوت از سخنرانان و رفع و رجوع مسايل تکنيکی بود و از حوزه سياست آن بهدور بودم. در مورد کنفرانس نظرم اين بود که اگر قرار است تصويری همه جانبه از اوضاع ايران به دست دهد، لازم است از نظر سياسی توازنی ميان سخنرانان وجود داشته باشد و از طيف چپ نيز کسانی در کنفرانس حضور داشته باشند. میلانی با اين نظر موافق نبودی و جز در مورد يک نفر که او نيز به خاطر عدم دريافت ويزا موفق به شرکت در کنفرانس نشد، از جريان چپ کسی در آن نشست حضور نداشت. طبعاً چون انتخاب سخنرانان به عهده میلانی بود، نظر من فقط جنبه مشورتی داشت، هرچند که اين اختلاف به قوت خود باقی ماند. ما نه تنها در اين زمينه، بلکه اصولاً در ارزيابی از موسسه هوور نيز نظر يکسانی نداشتيم و اين نيز مانعی نداشت، به ويژه آنکه آنچه به من مربوط ميشد، کار روی کتاب زندگینامه شخصيتها بود
میلانی در مقالهای با عنوان توضیحی در باب “در سوگ فرزانه ای فرهیخته”، درباره پروژه کتاب زندگینامه شخصیتها یا نخبگان یا نامداران ایران که برای نشر در کیهان چاپ لندن نوشت خود را مفتخر دانست که از همان آغاز کار کار آن کتاب “همکار اصلی” او بودهام. اما در مقدمهای که بر چاپ انگلیسی کتاب نوشت، از من به عنوان “آسیستان”اش یاد کرد. آسیستانی که به گفته میلانی وظیفهاش کپی مقالهها برای او بوده است! در پایان این را نیز بگویم که چون متن نهایی کتاب از نظرم نگذشته است، برای خود مسئولیتی در قبال آنچه در آن کتاب آمده است نمیبینم
عباس میلانی. توضیحی در باب “در سوگ فرزانه ای فرهیخته”
25 فوریه 2004
دوستانی چند از من پیرامون مقاله “در سوگ فرزانه ای فرهیخته” (کیهان چاپ لندن…) پرسیدند. می گفتند چطور شد به زندگی او علاقمند شدی؟ می پرسیدند آیا نوشته را پس از مرگ فواد روحانی آغاز کردی یا از پیش در تدارکش بودی؟ به گمان ذکر چند نکته زیر لازم آمد
از حدود دو سال پیش، طرحی را در دست گرفتم که هدف آن تدارک زندگی نامه هایی دقیق و محققانه در باب دویست نفر از شخصیت های اقتصادی، سیاسی، هنری، علمی و نظامی دوران محمد رضا شاه پهلوی بود. معمار اصلی طرح آقای مهندس اکبر لاری است. گمانش این بود که شناخت ما از تاریخ معاصرمان خلاء و نقصانی اساسی دارد. مورخان تاکنون توجه خود را بیشتر به زندگی چند نفر از سیاستمداران سرشناس معطوف داشته اند. بهای این توجه یکسویه، بی اعتنایی کامل به کار و بار نسلی از ایرانیان بود که اغلب ناشناخته و گمنام، در عرصه هایی گونه گون، تاریخ و اقتصاد و فرهنگ ایران را رقم زده اند. او می خواست کتابی فراهم آید که این نقصان را از میان بردارد و این نسل و نسل های آینده را از نقشی که این انسان ها در تعیین سرنوشت ایران بازی کردند مطلع سازد
آقای لاری کار این طرح را از پنج سال پیش آغاز کرده بود. شماری از دوستانش در این کار همدل و همراه او شدند. گام نخستش در این راه این بود که از دوستانش بخواهد هر کدام سیاهه ای ازشخصیت هایی که به گمانشان در تاریخ آن دوران موثر و کارساز بودند تدارک ببینند. سیاهه ای هزار نفری پدید آمد. اندکی بعد هیات مشاوری مرکب از گروهی از شخصیت های خوشنام ایران را که هر یک در عرصه ای نام آور و متخص یودند فراهم آورد. اعضای این هیات عبارت بودند از: آقای علی ابراهیمی، دکتر ابوالفتح اردلان، مهندس سیاوش ارجمند، آقای هدایت بهبهانی، خانم فرشته دفتری، آقای ابراهیم گلستان، آقای فرهاد مشکوة، مهندس رضا مقتدر، آقای داریوش اسکویی، مهندس مهدی سمیعی، دکتر ملک شیبانی و دکتر فرهنگ مهر. ریاست هیات مشاوران به عهده آقای مهندس اکبر لاری است. کار این هیات نظارت کلی بر فرایند تدارک کتاب و مشاورت در کار تهیه فهرست نهایی مهم ترین شخصیت های ایران در آن دوران است. این هیات تاکنون دو بار، هر بار برای دست کم سه روز ملاقات کرده و در زمینه ای مختلف رایزنی کرده است
یکی از مهم ترین و نخستین مباحث هیات، تعیین ضابطه یا ضوابطی برای ارزیابی افراد و منظور کردنشان در این فهرست بود. پس از بحث و گفتگوی مفصل، ملاک اصلی نوآوری تشخیص داده شد. به دیگر سخن هر آنکه در سال های 1357- 1320 (1979- 1941) صنعت و سیاستی نو پیش کشید و رواج داد، هر آنکه در عرصه های مهم، از صنعت و تجارت تا معماری و ورزش و هنر و سیاست، بدعتی گذاشت در فهرست جای خواهد داشت. بعلاوه مهم صرفا نفس این بدعت و نوآوری است، نه اینکه آیا به گمان ما این کار و بدعت تاثیری مثبت بجا گذاشت یا پیامدش یکسره منفی بود. لاجرم سرمایه دارانی چون خیامی ها که صنعتی نو را در کشور پایه ریختند به اندازه شاعرانی چون فروغ فرخ زاد که در شعر فارسی تاثیری ماندگار بجا گذاشت در سیاهه دویست نفری ما جای دارند. حتی کسی چون نواب صفوی هم که تنها مبتکر شیوه ای نو از تروریسم بود محل اعتناست
یکی از گام های بعدی، تقلیل سیاهه هزار نفره به فهرست دویست نفر از زنان و مردان کارساز آن دوران بود. در واقع این کار در دو مرحله انجام شد. در مرحله اول، فهرست به چهار صد نفر تقلیل پیدا کرد و پس از تحقیقات مقدماتی در باب این افراد، سیاهه نهایی دویست را فراهم آورد. ذکر این نکته ضروری است که بنا بر تصمیم خود هیات، اعضای آن نمی توانند نام خود را در این فهرست جای دهند. تصمیم گیری در مورد اینکه کدام یک از اعضای هیات مشاوران در کتاب جای خواهند گرفت به عهده من است و لاغیر
دو سال پیش، آقای مهندس لاری، با تایید هیات مشاوران، کار تدارک این زندگی نامه را به من واگذار کرد. گرچه در آن زمان در مراحل واپسین تدارک کتابی درباره زندگی محمد رضا شاه بودم، پیشنهاد نوشتن این زندگی نامه را نیز پذیرفتم. از سویی می دانستم که چون بخش عمده کار کتاب شاه را به اتمام رسانده ام، بدست گرفتن این طرح مرادف یا ملازم تعطیل آن کار نیست. بعلاوه، احساس کردم هر چه بیشتر در زندگی شخصیت های دوران محمد رضا شاه غور و تامل کنم، کار تدارک زندگی نامه شاه بالمال پرغناتر و پرقوام تر خواهد شد. در یک کلام، کار دو کتاب یکسره مکمل یکدیگرند، نه متضاد. از آغاز کار یکسره روشن بود که مسئولیت تدارک متن زندگی نامه ها تنها بر عهده من است و هیچ مرجع و هیات دیگری حق هیچ گونه دخالت در مضمون این زندگی نامه ها را ندارد. بدین سان بود که دو سال پیش کار تحقیق در این زمینه را آغازیدم
روش کار در بیش و کم همه موارد یکی است. به دیگر سخن، چه در باب تختی با ذبیح الله منصوری تحقیق کنیم، چه زمانی که می خواهیم زندگی حبیب الله ثابت یا خسرو روزبه را بنویسیم سیاق کار ثابت است. با مراجعه به اسناد و مدارک و مقالات موجود، با مصاحبه با خود شخصیت ها و با دوستان و اقوام و منتقدانش، می کوشیم در متنی کوتاه، مهم ترین جلوه و جنبه زندگی یک یک افراد را بشناسیم. هدف هرگز تمجید یا تکذیب این افراد نیست. هدف شناخت زوایای زندگی کسانی است که تاریخ ایران آن دوران را رقم زده اند
از زمان آغاز کار تاکنون با بیش از 220 نفر مصاحبه کرده ام. صفحات مجلات فارسی و انگلیسی و فرانسه و نیز آرشیوهای آلمان، فرانسه، انگایس و آمریکا را برای جستجوی گزارش و نقد و نظر و نامه ای از شخصیت های مورد نظرمان یا پیرامون آنها، جسته ایم و در موارد ضرور از این اسناد نسخه یادداشت برداشته ایم. تاریخ های شفاهی را هم بررسیده ایم و تا آنجا که میسر و مقدور بود، از مصاحبه هاشان برای تکمیل اطلاعات بهره جسته ایم. در عین حال، رساله های دکتری و کتاب های فارسی و انگلیسی مربوط را هم به کمک دوستانی که در این کار دستیار و همکارم بوده اند، مطالعه کرده ایم. برای هر یک از افراد پوشه ای تدارک کرده ایم و همه اسناد و مقالات و اوراق مربوط به او را در آن پوشه جای داده ایم. برخی از این پروندها صدها صفحه مطلب دارند ( در پرونده تقی زاده مثلا بیش از 750 صفحه سند و مقاله و یادداشت جای گرفته) پس از اتمام کار، همه پروندها و نوار ها را، با نظر هیات مشاوران، در کتایخانه یکی از دانشگاههای معتبر جای خواهیم داد. با در نظر گرفتن هزاران صفحه سندهای رسمی و غیررسمی که تاکنون گردآورده ایم، گمان می کنم این مجموعه منبع بالقوه سودمندی برای نسل های آینده و محققانی خواهد بود که بخواهند درباره این دوران تحقیق کنند. در سال اول این طرح از همکاری دو نفر و در سال دوم و سوم از کمک یک نفر برخوردار بوده و هستم. مفتخرم که از همان آغاز کار تا به امروز آقای حمید شوکت محقق پرکار و خوشنام همکار اصلی من بودهاند
کتاب در واقع از پنج بخش عمده تشکیل خواهد شد. بخش اول مقدمه ای است که در آن تاریخ شکل گرفتن طرح و روش مورد استفاده من در تدوین کتاب شرح و حلاجی خواهد شد. بخش های سه گانه بعدی ـــ اقتصاد، سیاست، فرهنگ ـــ هر کدام با مقدمه ای اجمالی پیرامون مهم ترین تحولات کلی آن عرصه در دوران مورد نظر می آغازد و سپس زندگی نامه شخصیت ها، به ترتیب در آن بخش جای خواهند گرفت. هر زندگی نامه قاعدتا بین چهار تا هشت صفحه خواهد بود. همه مستندات و مراجع در پایان کتاب، در کتابنامه ای جداگانه خواهد آمد
چند هفته پیش وقتی تدارک کار این مقدمه ها را شروع کردم، دیدم که به راستی از راه کندوکاو در جزییات زندگی افراد می توان، به بهترین وجه موجود، به جریان های فکری، اقتصادی و فرهنگی کلانی که در سطح جامعه جریان داشت نیز دست بیابیم. به دیگر سخن، غور در جزییات فردی، شناختی دقیق و پرمایه از کلیات تاریخی عایدمان می کند. مهم ترین ویژگی های این کتاب دقیقا همین ترکیب شناخت هستی فردی و تحول تاریخی است
آنچه در کیهان زیر عنوان “در سوگ فرزانه ای فرهیخته” چاپ شد، برگرفته از مقاله ای بود که در باب فواد روحانی تدارک کردم. البته در نسخه اصلی مقاله، همه مطالب به سند یا کتاب با گفتگویی مستند است. تلاشم این است که تنها با تکیه به شواهد و اسناد، نه شایعات خصمانه و شائبات خود فریب، طرحی از این زندگی ها ارائه کنم. متن نهایی کتاب به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر خواهد شد. امید و اطمینان دارم که این کتاب نه تنها جایی سخت خالی در خرد و دانش تاریخی زمان مان را پر می تواند کرد، بلکه بقین دارم که اگر بتوانیم کار را با ارزش ها و هدف هایی که در آغاز راهنمایمان بود به سرانجام برسانیم، نسل ما و نسا های آینده تاریخ پرشور این زمان را نه از منظری مجرد که از خلال روایتی جاندار و پویا از دستاوردها و دشواری ها و خصوصیت های انسانی کسانی در خواهند یافت که به راستی این تاریخ را رقم زده اند