برنامه فارسی رادیو برلن در جنگ جهانی دوم.
در شهریور 1320ش/1941، موقعیت آلمان در ایران که با نفوذ روزافزون رژیم نازی اهمیتی چشمگیر یافته بود، با بنبستی جدی روبهرو شد. از دوران جمهوری وایمار (Weimarer Republik, 1918-1933) و سپس روی کار آمدن هیتلر در ژانویۀ 1933 تا اشغال ایران در شهریور 1320ش/1941، نفوذ آلمان در ایران کمتر به مانعی سخت برخورد کرده بود. سرمایههای بانکی و مؤسسات مالی آن کشور شریانهای اقتصادی ایران را، جز نفت، در اختیار گرفته بودند و در عرصههای صنعتی، ارتباطات، خدمات و تسلیحات نقش مهمی ایفا میکردند. کارشناسان آلمانی در ساختمان راهآهن، صنایع نظامی، برق و بهرهبرداری از معادن فعال بودند. خط هوایی برلین – تهران در اختیار شرکت لوفتهانزا قرار گرفت و ادارۀ رادیو با مشارکت شرکت آلمانی تلهفونکن آغاز به کار کرد.[i] در نتيجۀ گسترش این روابط كه در دورۀ پادشاهی رضاشاه صورت گرفته بود، صدها مشاور، کارشناس و متخصص آلمانی به ایران آمدند و در عرصههای گوناگونی چون مدارس حرفهای، دانشگاه و وزارتخانهها مشغول به كار شدند.
نشریۀ هفتگی ایران باستان، ارگانی در ستایش جنگ و فاشیسم، در آستانۀ پیروزی هیتلر در انتخابات آلمان در بهمن 1311ش/ژانویه 1933 با مدیریت شیخ عبدالرحمان سیف آزاد و پشتیبانی مالی صنایع آلمان در تهران منتشر شد.[ii] هیالمار شاخت (Hjalmar Schacht)، رئیس بانک رایش سوم و وزیر اقتصاد آلمان که نامی پُرآوازه در زمینۀ مسایل اقتصادی بود، در آبان 1315ش/نوامبر 1936 به ایران سفر کرد. بالدور فون شیراخ (Baldur von Schirach)، رئیس سازمان جوانان حزب نازی نیز یک سال بعد برای تعمیق روابط میان دو کشور به ایران آمد. پاول لورکوهن (Paul Leverkuhen)، عضو دستگاه ضد جاسوسی آلمان، وظیفه یافت در مقام کنسول آن کشور در تبریز که پوششی دیپلماتیک برای پیشبرد طرحهای جاسوسی و جمعآوری اطلاعات در مناطق صنعتی و استراتژیک باکو و قفقاز بود، آغاز به کار کند. جاسوسان آلمانی چون فرانتس مایر (Franz Meyr)، رومان گاموتا (Roman Gamotha) و برنارد شولتسه (Bernhard Schulze- Holthus)برای تدارک عملیات سرّی به ایران آمدند و کلوپ آلمانها در تهران، با نام ”خانۀ قهوهای“، به مرکزی برای تماس ماموران آلمانی با کارگزاران ایرانیشان تبديل شد. سابقۀ فعالیت روبهرشد شبکۀ جاسوسی آلمان در تهران، تبریز و همچنين در میان ایل بختیاری و قشقایی به دوران جنگ جهانی اول باز میگشت و این امر نشاندهندۀ توجه بیش از پیش آن کشور به گسترش دامنۀ فعالیت خود در منطقهای حساس از خاورمیانه بود. هدف دیگر این اقدامات نفوذ در مناطق نفتخیز باکو و کسب اطلاعات از چگونگی آرایش رزمی نیروهای شوروی در قفقاز بود. عرصۀ دیگری از این فعالیتها، متوجه موقعیت انگلستان در جنوب ایران و مناطق نفتخیز آن و نیز خلیج فارس و هند بود. شاید همۀ اینها بهترین نام خود را در ”نازیآباد “یافته باشد؛ ناحیهای در جنوب غربی تهران كه قرار بود در آن مجتمع وسیعی به خرج آلمان ساخته شود که مرکز نظامی نازیها در ایران باشد. این نام برگرفته از نام حزب نازی بود.[iii]
گسترش روابط اقتصادی و سیاسی آلمان با ایران، چه در میان مقامات دولتی و چه در میان طبقات و قشرهای گوناگون با اقبالی روزافزون روبهرو شد. اقبالی که چه بسا دلیلش توهمی بود که نظریۀ برتری نژاد آریایی در میان گروههایی از ایرانیان پدید آورده بود. این توهم به یاری پیروزیهای برقآسای رایش سوم در جبهههای نبرد راهگشای سیاست خارجی آلمان در ایران شد. بدین سان، ناسیونالیسم نوخاستۀ ایرانی که یکی از پایدارترین ویژگیهایش دشمنی دیرینه با انگلیس و روس بود، آیندۀ خود را در همگامی با آلمان و تکیه بر قدرت تازندۀ آن در جهان جستوجو کرد؛ ناسیونالیسمی که جلال و شکوه روزگاران کهن را چاشنی مطالباتی ساخت که گمان میکرد سربلندی و استقلال ایران و تحقق پروژۀ تجدد آمرانه در گرو دستیابی به آنهاست.
هرج و مرج ناشی از جنگ جهانی اول و پیامدهای منفی آن در ایران موجب رشد گرایشی شد که بر اثر کوشش برای ساختن ارتش جدید، ایجاد تحول در نظام آموزشی، پیشرفت در ساختمان خطوط ارتباطی کشور، برقراری مناسباتی تازه در نظام بانکی و تجارت خارجی شتابی تند به خود میگرفت. تحقق چنین هدفی بر اثر دشواریهای مالی ایران و بحران اقتصادی جهان با محدودیتهای جدی روبهرو بود، اما این امر مانع از آن نشد که از همان آغاز پادشاهی رضاشاه توجه بیش از پیش مقامات دولتی و ناسیونالیستهای ایرانی را به ضرورت انکارناپذیر چنین تحولی جلب شود. وجه بارز دیگر کوششی بود که هدف اقدامات خود را کاهش دامنۀ نفوذ استعمار کهن بریتانیا و رژیم نوخاستۀ بلشویکی روس در ایران قرار داده بود. همۀ اینها زمینههای رشد گرایش دیگری بودند که رمز چیرگی بر عقبماندگی و تحقق سازندگی را در سیاستهای آمرانۀ رهبری مقتدر میجست. هیتلر نمونۀ بارز چنان پیشوایی شمرده میشد. او ناجی موعودی بود که با ارادهای پولادین به پا خاسته بود تا ملل شرق را در پایان بخشیدن به خفت و خواری روزگاران دور و نزدیکشان یاری دهد. در چنین رویکردی، دین و دولت یگانه بودند.
در گرماگرم تدارک جنگ جهانی دوم که با اشغال لهستان بهتوسط ارتش آلمان در اول سپتامبر 1939 آغاز شد، کارزار گستردهای نیز در عرصۀ تبلیغات جریان داشت. کارزاری که در آن، استفادۀ از رادیو به منزلۀ ابزاری بس موثر به کار گرفته میشد. با پیشروی برقآسای نیروهای نظامی رژیم نازی در جبهههای نبرد، که به دور تازهای از تهاجم تبلیغاتی آلمان بر ضد متفقین شکل میبخشید، ایستگاهی رادیویی واقع در دهکدهای با نام سزن در جنوب برلین نیز موقعیت ویژهای کسب کرد.
فرستندۀ موج کوتاه رادیو سزن (Radio Zeesen) که در میان ایرانیان و اعراب به ”رادیو برلن“ شهرت یافت، فعالیت خود را در 1927 آغاز کرد و تا سقوط رژیم نازی در 1945 به زبانهای متفاوت برنامه پخش میکرد. بخش شرق رادیو نیز در اردیبهشت 1318ش/آوریل 1939 آغاز به فعالیت کرد و به پخش برنامه برای کشورهای عربیزبان، ترکیه، هند و ایران پرداخت. این نخستین برنامۀ رادیویی به زبان فارسی بود که از خارج از مرزهای ایران پخش میشد. ایستگاه رادیویی رادیو تهران را محمدرضا پهلوی، ولیعهد وقت، در چهارم اردیبهشت 1319ش/24 آوریل 1940 و مدتی پس از آغاز برنامههای فارسی رادیو برلن افتتاح کرد.
برنامۀ فارسی فرستندۀ رادیویی برلین که نامش با نام گویندۀ چیرهدست آن، بهرام شاهرخ، گره خورده است، در شهریور 1318ش/اوت 1939 سه بار در روز در این ساعتها برنامه پخش میکرد: از 5:45 تا 6:15، از 16 تا 16:30 و از 18 تا 18:30. چند کارشناس آلمانی، از جمله یکی از مدرسان رشتۀ تاریخ ایران در دانشگاه برلین و یکی از اعضای پیشین سفارت آلمان در تهران، همراه با همکاران ایرانیشان، تنظیم برنامههای سیاسی، تاریخی، اقتصادی، ادبی و مذهبی فرستندۀ فارسی رادیو را بر عهده داشتند. اخوی، رئیس برنامه، هفتهای یکبار دربارۀ مسایل عمومی سیاسی در رادیو سخن میگفت. علیآبادی، مدرس زبان فارسی در دانشگاه برلین در بخش مسایل ادبی و مذهبی رادیو فعالیت داشت و داوود منشیزاده به مسایل سیاسی و اجتماعی میپرداخت. او فرزند ابراهیم منشیزاده، عضو کمیته مجازات بود که پس از انقلاب مشروطیت با هدف از میان بردن عوامل ’ضدانقلاب‘ تشکیل شده بود. این کمیته چند تن از افراد سرشناس را به این اتهام که ”در اجرای اصلاحات سد راه وطنخواهان بودند،“ به مرگ محکوم کرد و با انجام عملیات تروریستی از میان برداشت.
داوود منشیزاده در 1310ش/1931 از سوی دولت ايران برای تحصیل به فرانسه اعزام شد و در رشتۀ ادبیات به تحصیل پرداخت. سپس به آلمان رفت و در 1322ش/1943، در رشتۀ ادبیات و فلسفه از دانشگاه برلین دکترا گرفت. منشیزاده علاوه بر کار در فرستندۀ فارسی رادیو برلن، از همان زمان در مقام ”کارشناس “در امور یهودیان ایران برای وزارت اطلاعات آلمان کار میکرد. همچنین، مسئول انتشار نشریۀ زیگنال به زبان فارسی بود. زیگنال مهمترین ارگان تبلیغاتی رژیم نازی در خارج از آلمان از 1940 تا 1945 با تیراژ دو میلیون و نیم نسخه بود که به 25 زبان در سویس منتشر میشد. گزارش تحولات نظامی جبهههای نبرد و ستایش برنامههای جنگطلبانۀ رایش سوم در کشورهای متحد آلمان و سرزمینهای اشغالی جنبۀ مهمی از تبلیغات زیگنال بود که ورزیدهترین خبرنگاران و روزنامهنگاران را در خدمت گرفته بود و با چاپی نفیس عرضه میشد. مرکز هیئت تحریریۀ زیگنال در برلین قرار داشت.
منشیزاده در جریان محاصرۀ برلین در بهار 1324ش/1945 به دست متفقین زخمی شد و به ادعای خودش 2 سال در بیمارستانهای برلین، پوتسدام و مونیخ بستری بود. در پایان جنگ مدت کوتاهی در دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان (Ludwig- Maximilian) مونیخ به تدریس پرداخت و پس از بازگشت به ایران حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران (سومکا) را بنیاد نهاد. منشیزاده مترجم آثار مهمی چون گیلگمش و طغیان تودهها اثر خوزه اُرتگای گاست (José Ortega y Gasset)، نویسنده و فیلسوف اسپانیایی، به زبان فارسی است و تا پایان عمر در دانشگاه اوپسالای سوئد تدریس میکرد.[iv]
علاوه بر اینها، میباید به نقش اروین اتل (Erwin Ettel)، عضو اس. اس. و وزیرمختار آلمان در ایران، در تعیین سیاستی که بر برنامۀ فارسی رادیو حاکم بود اشاره کرد. در اسناد وزارت خارجه آلمان مدارکی تحت عنوان ”پرونده اتل“ وجود دارد که حاکی از نقش فعال او در تدوین سیاست تبلیغاتی رژیم نازی در ایران است. اتل با ارسال گزارشهایی دربارۀ دامنۀ تاثیر برنامههای رادیو در میان مردم و با بررسی نقاط ضعف و قوت آنها یا با اشاره به کمبودهای موجود در چگونگی تنظیم برنامهها و تعیین سیاست کلی رادیو به مثابه مهمترین وسیلۀ تبلیغاتی آن روزگار مداخله میکرد. نظارت او بر تنظیم برنامههایی که در محل سفارت آلمان در تهران تهیه و به برلین فرستاده میشد، نشانی دیگر از نقش مؤثر او در این زمینه است. اتل در توجیه سیاست رژیم نازی در کشورهای اسلامی دو جبهه را از هم متمایز میکرد: در سویی انگلستان و شوروی را نیروهایی میدانست که تحت تاثیر یهودیان بودند و در سوی دیگر، اسلام و آلمان را. او همچنین مدافع جدی پیشبرد سیاست یهودستیزی و نیز تبلیغات ضد امریکایی در برنامۀ رادیو، به ویژه پس از ورود امریکا به جنگ در پاییز 1320ش/دسامبر 1941، بود.[v]
اتل همواره یهودستیزی را از یکی از محورهای اصلی کار تبلیغاتی برمیشمرد و در طراحی چنین سیاستی، با استناد به احساسات مذهبی مردم، اقدامات هیتلر را نسبت به یهودیان ادامۀ مبارزۀ پیامبر اسلام با آنان تبیین میکرد. وزیرمختار آلمان در ایران با تکیه بر سورهای از قرآن و نقل قولی از کتاب نبرد من (Mein Kampf, 1925-1926) هیتلر دربارۀ یهودیان تاکید میکرد که ستیز با آنان در تبلیغات رادیو را باید اقدامی در راه تحقق خواست پروردگار به شمار آورد. او میگفت اگر این سیاست به نحو موثری تبلیغ شود، روحانیت شیعه را در سطحی گسترده تحت تأثیر قرار خواهد داد و امکانی فراهم خواهد ساخت که تودههای وسیع مردم زیر پوشش این سیاست تبلیغاتی قرار گیرند. همچنین، با عرضۀ گزارش مفصلی دربارۀ امکانات کار تبلیغاتی در ایران، که عقیده داشت با توجه به انتظارات (امیدهای) مذهبی شیعیان تنظیم شده است، تصریح میکرد که در تاریخ ایران پس از اسلام مسئله درهمآمیزی دین و سیاست و به ویژه تدارک و تحقق تحولات سیاسی از راه تبلیغات مذهبی اهمیت دارد. در این زمینه میباید به دو نکته توجه کرد: نخست ایجاد و سازماندهی یک شبکۀ تبلیغاتی خبررسانی و دیگری تبلیغ دربارۀ ظهور امام دوازدهم شیعیان و رهایی جهان به دست او. اتل طی این گزارش دربارۀ سیاستی تبلیغاتی که در بهمن 1319ش/فوریه 1941 تنظیم کرد و در اختیار وزارت خارجه آلمان قرار داد، اضافه کرد: ”چون ما به تاریخ مردم خود و به تاریخ بشریت با نگاهی منفعلانه نمینگریم، تمایل داریم اهمیت چنین رویکردی را در ارزیابی از ایرانیان کمبها بدانیم. واقعیت این است که امروزه نیز انتظارات (امیدهای) مذهبی معینی در میان مردم ایران زنده است. آگاهی به این امر نکتهای است که برای کار و تبلیغات ما اهمیت دارد. بزرگترین و مهمترین وجه این انتظار (امید) مذهبی، ایمان به این اصل است که امام دوازدهم و ناجی جهان ظهور خواهد کرد. هر چه وضع تودهای وسیع مردم بدتر باشد، ایمان به ظهور ناجی بیشتر میشود. “[vi] اتل در توجیه استدلال خود به موعظههاى روحانیانی اشاره میکرد که میگفتند خداوند در هیبت هیتلر امام دوازدهم را ظاهر ساخته است که در نظر آنان حلال همۀ مشکلات بود؛ موعظههایی که به اعتقاد او در مؤمنان سخت اثر داشت. اتل بر همین پایه ادعا میکرد: ”دامنۀ این تبلیغات تا آنجا پیش رفته است که رفتهرفته بدون کمترین دخالت سفارت آلمان در تهران، پیشوا (هیتلر) همچون معصومی در نظر مردم جلوه میکند که نه فقط مؤمنان را از دردها و رنجهای دشوار اجتماعیشان رهایی خواهد بخشید، بلکه زیارتگاه کربلا، این مقدسترین مکان شیعیان، را نیز بهرغم مقاومتهای عراق به آنان بازخواهد گرداند. “[vii]
در همین زمینه، گزارش دیگری از وابستۀ فرهنگی پیشین سفارت آلمان در اسناد وزارت خارجه آن کشور موجود است مبنی بر اینکه ”روحانیت در تبلیغاتش به سود دول محور از هیتلر با عنوان امام دوازدهم نام میبرد. اقدامی که در میان عوام تأثیری عمیق گذاشته است و میتوان از آن به سود آلمان استفاده کرد. “[viii]
با این همه، نظر به اینکه در این اسناد نسبت به چگونگی پشتیبانی روحانیت شیعه از دول محور در ایران و به ویژه دامنۀ تأثیر آن در میان مردم دلایل استواری نیامده است، اظهار نظر قطعی در این زمینه ممکن نیست. اتل نیز در گزارش خود تأکید میکند که نشانی در دست نیست که آنچه او ”موعظۀ شماری از ملایان به سود هدفهای تبلیغاتی آلمان میخواند“، به دستور مراجع بالای روحانیت شیعه صورت گرفته باشد. هر چند ا میافزاید: ”مراجع بالای روحانیت کوششی برای جلوگیری از این تبلیغات نمیکنند؛ بلکه بیشتر حکومت است که اینجا و آنجا، هنگامی که زیادهرویهایی صورت گرفته باشد، دست به بازداشت این ملایان میزند. “[ix]
یهودستیزی یکی از زمینههای کار تبلیغاتی در برنامۀ فارسی رادیو بود. یهودیان را مردمانی بزدل و خسیس معرفی و مسخره میکردند و شماری از آنان را که در پی به قدرت رسیدن رژیم نازی در آلمان از آن کشور به ایران گریخته بودند، در برنامههای رادیویی آماج حمله قرار میدادند. رادیو برلن که در تبلیغاتش بر سیاست برتری نژاد آریایی تکیه میکرد، اعلام کرد یهودیانی که در ایران پناه جستهاند با خرید و فروش زمین و ارسال درآمد حاصل از آن به فلسطین باعث بالارفتن قیمت زمین در شمال تهران شدهاند. اتل نیز به منظور پیشبرد سیاست یهودستیزانۀ رژیم نازی خواستار اخراج پناهندگان یهودی از ایران شد؛ اقدامی که با موافقت دولت ایران همراه نبود.
از آغاز استقرار رژیم نازی در آلمان، شماری از یهودیان آن کشور به قصد مهاجرت به نمایندگیهای ایران در آلمان و برخی از کشورهای اروپای شرقی یا فلسطین مراجعه کردند. وزارت خارجه با توجه به رشد متقاضیان یهودیان مهاجر به ایران، طی بخشنامههایی به کنسولگریها و سفارتخانههای خود دستور داد فقط در موارد خاصی به آنان روادید سفر به ایران داده شود. در آغاز، پزشکان، مهندسان، معماران، موسیقیدانان و صاحبان چند حرفۀ دیگر در شمار کسانی قرار داشتند که از حق دریافت روادید سفر به ایران برخورد میشدند و یهودیان ”عادی“ مشمول این امتیاز نبودند.[x] در همین زمینه محسن رئیس، وزیرمختار ایران در برلین، طی ارسال گزارشی به وزارت خارجه در خصوص ”موضوع مسافرت یهودیهای آلمان به ایران“ نوشت:
”به طوری که خاطر مبارک مستحضر است، یهودیها از بدو حکومت ناسیونال سوسیالیست در آلمان تحت فشار قرار گرفته و سعی دارند به هر نحوی که شده از آلمان خارج شوند. نظر به اینکه مملکت ایران در شاهراه ترقی افتاده و امید است که در آنجا استفاده مادی نمایند، اشخاص مطلع از این وضعیت هجوم به سفارت آورده و تقاضای رفتن به ایران مینمایند. چون طبق دستور ویزا نمیتوان مانع از مسافرت این اشخاص گردید، به خصوص که اغلب اشخاص نیز به وزارت خارجه مراجعه نموده و از آنجا تحصیل اجازه مینمایند، به نظر این سفارت رسید راپرت نموده و کسب تکلیف نماید. به طور کلی باید عرض شود که مقصود کلیه مهاجرین یهودی از مسافرت به ایران اختیار اقامت دائم میباشد و تحت عنوانهای مختلف اجازه مسافرت میکنند. نتیجه این میشود [ناخوانا] به مرور اقلیتی از یهودیهای خارجی در ایران تشکیل یافته و صرف نظر از اینکه به واسطه تجربه و سابقه که در مشاغل دارند، کارها را از دست ایرانیها خواهند ربود، ممکن است مضار سیاسی و اجتماعی هم داشته باشند. بنابراین [ناخوانا] این سفارت دادن ویزا به مهاجرین یهودی موضوعی است که قابل کمال توجه بوده و لازم است که در اطراف [ناخوانا] مطالعات دقیقی به عمل آید. نظر به این مراتب، مستدعی است مقرر فرمایند توجه مخصوصی نسبت به این [ناخوانا] داشته و هر نظری در این باب دارند، به سفارت اعلام فرمایند. البته ممکن است برای یهودیهایی که از لحاظ [ناخوانا] و صنعتی اقامت آنها در ایران برای جامعه نافع است، وضع مخصوصی قایل شد“. [xi]
در تیرماه 1315، شورای اداری برای رسیدگی به گزارش وزیرمختار ایران در برلین ”نسبت به آمدن یهودیهای آلمانی به ایران“ در وزارت خارجه تشکیل شد. یک مقام مسئول ادارۀ سوم سیاسی وزارت خارجه ایران ضمن اعلام آنکه شورای اداری با نظر وزیرمختار ایران در برلین دربارۀ چگونگی صدور روادید به یهودیان آلمانی موافقت ندارد، تصمیم نهایی دراین زمینه را به مقام بالاتری ارجاع داشت. آنچه بهویژه در این گزارش حائز اهمیت است، تصریح این نکته بود که شاید بر اثر ”تشویق“ یهودیان در آمدن به ایران ”برودتی“ در روابط دو کشور ایجاد شود:
”موضوع آمدن یهودیهای آلمانی به ایران در وزارت خارجه بیسابقه نیست. در ابتدای حکومت ناسیونال سوسیالیستها عده زیادی از یهودیها تقاضا کردند به ایران بیایند. در بادی امر از طرف دولت به ورود علما و متخصصین یهود نظر مساعدی اتخاذ گردید. ولی بعداً قرار شد فقط به کسانی اجازه ورود داده شود که از طرف دولت استخدام میشوند. بنده به جهاتی که موجب تصمیم اخیر دولت شد، واقف نیستم. ولی آنچه در آن موقع از مذاکره با جناب [محمدعلی] فروغی استنباط کردم، این است که اولا از مهاجرت علمای یهود به ایران نظر به اختلاف زبان فوائدی متصور نشده و ثانیا نمیخواستند که به وسیله تشویق عده[ای] از اطباء یهود هم به آمدن ایران عرصه به اطباء ایرانی تنگ بشود. به علاوه تصور میرفت که شاید بر اثر تشویق یهودیهای آلمانی به آمدن به ایران برودتی در روابط ایران و آلمان ایجاد بشود. مخصوصاً هم که عده[ای] که ممکن بود وجودشان در ایران مفید فایده باشد، قبلا در سایر کشورها کارهایی برای خود پیدا کرده بودند و اشخاصی که تقاضای آمدن به ایران را میکردند، اشخاص برجسته نبودند. راجع به سرمایهداران یهود هم نظری که اتخاذ شد این بود که حتیالمقدور از نفوذ سرمایه یهود در ایران که نمیتواند سرمایه ملی محسوب شود و مآلا مضار سیاسی و اجتماعی در بر خواهد داشت، جلوگیری به عمل آید“.[xii]
با آغاز جنگ و گسترش روزافزون شمار یهودیانی که برای دریافت روادید سفر به نمایندگیهای ایران مراجعه میکردند، تغییر محسوسی در سیاست اعطای روادید سفر به ایران در مورد یهودیان اعمال شد. برای نمونه، رئیس ادارۀ کل شهربانی از ادارۀ اقامت اتباع خارجه و گذرنامه درخواست کرد: ” . . . در خصوص یهودیان و اعراب مقیمین فلسطین که قصد مسافرت به ایران را دارند، اشعار میدارد چون وجود این اشخاص در کشور شاهنشاهی مورد احتیاج نمیباشد، متمنی است قدغن فرمایید به قونسولگری مزبور دستور داده شود از صدور ویزا جهت این گونه اشخاص خودداری نمایند. “[xiii] متعاقب این درخواست، اداره امور کنسولی گذرنامه در وزارت خارجه طی بخشنامهای به سرکنسولگری شاهنشاهی ایران در فلسطین اعلام کرد از صدور روادید به اعراب و یهودیان فلسطین خودداری کند. این دستور بیش از همه شامل یهودیانی میشد که از آلمان به فلسطین گریخته و قصد مهاجرت به ایران را داشتند. آنان در گذشته اگر در شمار عالمان و متخصصان محسوب میشدند، حق دریافت روادید سفر به ایران را داشتند.
در این میان، با گسترش جنگ و به ویژه تبلیغاتی که دربارۀ پیروزیهای رایش سوم در جبهههای نبرد صورت مىگرفت، محبوبیت آلمان در ایران رو به افزایش بود. عبدالله انتظام، دیپلمات برجستۀ ایرانی، در جریان گفتوگویی با یکی از مقامات وزارت خارجه آلمان در 1942 اذعان کرده بود: ”دستکم 90 درصد مردم ایران دوستدار آلمان هستند و در تهران روی دیوار تمام خانهها علامت صلیب شکسته دیده میشود.“[xiv] ادعایی که بهرغم محبوبیت آلمان در میان ایرانیان اغراقآمیز به نظر میرسد.
از همان آغاز پخش برنامۀ فارسی رادیو برلن شمار شنوندگان آن رو به افزایش گذاشت. تا آنجا که رادیوی بیبیسی نیز برای مقابله با آن در دیماه 1319ش/دسامبر 1940، دست به پخش برنامۀ فارسی زد. با این اقدام ”جنگ رادیویی“ تمام عیاری میان این دو فرستنده آغاز شد. اتل در گزارشی که دربارۀ کار رادیو به وزارت خارجه مخابره کرد، نوشت: ”مجریان برنامۀ رادیو برلن بهتر از برنامۀ فارسی رادیو در آنکارا، دهلی یا کلکتهاند. [xv]“ همین واقعیت باعث شد تا به همراه پیشروی نیروهای نظامی آلمان در قفقاز در 1941، برنامۀ فارسی رادیو برلن با اقبال بیشتری روبهرو شود. شاهرخ، سخنور چیرهدست رادیو، در این محبوبیت سهمی برجسته داشت.
شاهبهرام شاهرخ، فرزند ارباب کیخسرو شاهرخ زرتشتی نامدار و نمایندۀ سابق زرتشتیان در مجلس شورای ملی، بود.[xvi] او پس از تحصیل در تهران و بمبئی به انگلستان رفت و در 1313ش/1934 در رشتۀ روزنامه نگاری کارآموخته شد. شاهرخ سپس به آلمان رفت. در برلین، سردبیری نشریۀ جهان نو (1939-1941) را بر عهده داشت که به تبلیغ دربارۀ تحولات جنگ و پیشرفتهای آلمان در عرصههای گوناگون میپرداخت. اسناد موجود در وزارت خارجه آلمان حاکی از آن است که شاهرخ علاوه بر برنامۀ فارسی رادیو برلن، در اتاق بازرگانی ایران و آلمان، وزارت خارجه و دستگاه ضدجاسوسی آن کشور نیز کار میکرد. با پایان جنگ، به ایران بازگشت و مسئولیت بخش تبلیغات رادیو ایران را برعهده گرفت و تا 1329ش/1950 که با دخالت امریکا از کار برکنار شد، در این مقام باقی ماند. شاهرخ از آن پس تا 1340ش/1961 در مقام نمایندۀ خبرگزاری آلمان در ایران فعالیت داشت. اسناد محرمانۀ شهربانی حاکی از آن است که در بازگشت به ایران به اسلام گروید و با فداییان اسلام همکاری کرد.[xvii]
سخنان پرشور بهرام شاهرخ در برنامۀ رادیو برلن و حملات تندش به سرمایهدارانی که با اندوختن سرمایههاشان در بانکهای انگلستان به غارت ملت دست میزدند، بیش از همه متوجه رضاشاه بود. او در سخنرانیهای جنجال برانگیزش، بی آنکه نامی از شاه ببرد، به سپردههای مالی او در بانکهای انگلستان اشاره میکرد. این سخنان که از پشتیبانی مخالفان رضا شاه در مراجع تصمیمگیری آلمان برخوردار بود، با واکنش تند علی منصور، نخستوزیر وقت، مظفر اعلم، وزیر خارجه و شماری از نمایندگان مجلس روبهرو شد. آنان با مراجعه به اتل، که از مدافعان جدی رضاشاه بود، دست به اعتراض زدند. منصور از اتل پرسید: ”دولت آلمان چه واکنشی نشان میداد چنانچه یک مهاجر آلمانی به چنین شکلی از برنامۀ فارسی رادیو تهران، رهبر آلمان و اساس نظام ناسیونال سوسیالیستی آن کشور را مورد انتقاد قرار میداد؟ بیگمان چنین اقدامی رفتاری غیردوستانه تلقی میشد.“ [xviii]
موسی نوری اسفندیاری، وزیرمختار ایران در برلین، نیز طی چند ملاقات با مقامات عالیرتبۀ وزارت خارجه آلمان، با اعتراض به ادامۀ حضور شاهرخ در برنامۀ رادیو خواستار کنار گذاشتن او و استردادش به ایران شد.
سرانجام دولت ایران در ادامۀ اعتراضهایش به سخنان شاهرخ در برنامه رادیو تهدید کرد که وزیرمختار خود را از آلمان فراخواهد خواند. این اقدام به بحرانی جدی در روابط دیپلماتیک میان دو کشور انجامید. بحرانی که در گذشته نیز مناسبات میان ایران و آلمان را در واپسین سالهای جمهوری وایمار با خطر قطع روابط دیپلماتیک روبرو ساخته بود.[xix]
با توجه به همۀ این مسایل، اتل دست به اقدام زد و با تکرار ادعاهای رژیم ایران اعلام کرد که شاهرخ به تجارت اشتغال دارد و در پی بدهکاری و ورشکستگی و برای فرار از محکومیت از ایران گریخته است. او البته تاکید میکرد ایرانیانی که به سخنان شاهرخ در برنامۀ رادیو گوش میکنند، معتقدند او به فارسی فصیحی صحبت میکند و سخنوری چیرهدست است. اما بیان این واقعیت مانع از آن نبود که اتل از مخالفت با شاهرخ دست بشوید. او در گزارش مفصلی دربارۀ شاهرخ و نقش او در برنامۀ فارسی رادیو به وزارت خارجه نوشت که نمایندگی شرکتهای آلمانی در ایران از سخنان شاهرخ بس ناراضیاند و اگر اقدامی فوری صورت نگیرد، بعید نیست زحمات آلمانیهای مقیم ایران که غالباً در شرایط دشواری به ثمر رسیده است، تحت تأثیر منفی سخنان او بیاعتبار و نقش بر آب شود. اتل در همین گزارش با اشاره به سخنان نخستوزیر ایران مبنی بر اینکه ادامۀ این شرایط ممکن است ”به تیرگی جدی روابط تاکنون دوستانۀ میان دو کشور بینجامد،“ به توضیح حملات روزنامۀ ایران به شاهرخ پرداخت که سخنان او را تبلیغات ”زهرآگین“ خوانده بود و خواستار کنار گذاشتن او از برنامۀ رادیو و قطع هرگونه رابطهای با او در آینده شد.[xx]
اعتراض مقامات ایران به اظهارات شاهرخ در برنامۀ فارسی رادیو و تقاضای استرداد او مؤثر افتاد. بر این اساس، طرحی برای برکناری او از برنامۀ رادیو و اخراجش از آلمان در وزارت خارجه آن کشور تدوین شد. در این طرح که با توجه به ارزیابی از سابقۀ سیاسی و خدمات شاهرخ تهیه شده بود، از او به منزلۀ کسی یاد شده است که مدافع آلمان و مخالف جدی نظام حاکم بر ایران بود؛ نظامی که از نظر شاهرخ منافع ایران را با منافع انگلستان گره زده بود.
در این طرح از اطلاعات با ارزشی که شاهرخ اینجا و آنجا در اختیار وزارت خارجه آلمان قرار داده بود، یاد و تأکید شد که او در خدمت سازمان ضدجاسوسی آلمان نیز بوده است. این نیز آمده بود که با توجه به جنگ و تأثیر آن بر ایران، که احتمالاً به تغییر رژیم منجر خواهد شد، اهمیت شاهرخ برای آلمان بیش از اندازه خواهد بود؛ زیرا رابطهای تنگاتنگ با اپوزیسیون (کمیتۀ ملی) دارد. با توجه به این نکات، استرداد او به ایران منتفی شد. به ویژه آنکه اتهامات مقامات ایران نسبت به او بیاساس ارزيابى شده بود و به ادعای مقام مسئول وزارت خارجه آلمان مدارک کافی نیز برای اثبات این اتهامات ارائه نشده بود.
با این همه و با توجه به اینکه ادامۀ حضور او در آلمان بر روابط میان دو کشور تأثیر نامطلوب داشت، اخراج او در ژوییه 1941 اجتنابناپذیر به نظر میرسید. مقام مسئول وزارت خارجه آلمان خواستار آن بود تا شاهرخ بلافاصله آن کشور را ترک کند و به کرواسی برود. او کرواسی را از این جهت مقبول میدانست که روابط دیپلماتیکی با ایران نداشت و از اینرو امکان استرداد شاهرخ به ایران را از میان میبرد. عامل دیگری نیز که به آن اشاره نشده است، اما احتمالاً در این انتخاب موثر بود، تشکیل دولت ”مستقل“ فاشیستی متکی به آلمان و ایتالیا در کرواسی بود که پس از حملۀ آلمان به یوگسلاوی در آوریل 1941 اعلام موجودیت کرده بود. در پایان این طرح تأکید شده بود که میبایست شاهرخ را زیر نظر داشت و برای تامین مخارجش ماهیانه مبلغ 1000 مارک به او پرداخت، به شرط اینکه دست به فعالیت سیاسی نزند. بنا به اسناد وزارت خارجه آلمان، پس از اخراج شاهرخ، کارمندان رادیو تحت مراقبت شدید قرار گرفتند و هر سخنگویی را فرد دیگری که کاملا مورد اطمینان بود، مراقبت میکرد تا آنچه در رادیو اعلام میشود، اعتراض مقامات ایرانی را برنینگیزد.[xxi]
موقعیت شاهرخ در برنامۀ رادیو و اختلاف دربارۀ نقش و جایگاه او دلیل دیگری بر این واقعیت است که در بالاترین سطوح تصمیمگیری دولت آلمان در سالهای جنگ جهانی دوم نسبت به ”مسئلۀ ایران“ رقابتهایی وجود داشت؛ رقابتهایی که در اختلافنظر و کشمکش عوامل مؤثری چون وزارت خارجه و وزارت تبلیغات، وزرای مختار آلمان در ایران و نیز کارگزاران ایرانی آنها چون بهرام شاهرخ و داوود منشیزاده رخ مینمود. گوبلز، وزیر تبلیغات، در حفظ و گسترش حیطۀ عملیاتی خود با مقاومت جدی وزارت خارجه روبهرو بود که به کمک ارتش چندین فرستندۀ رادیویی در اختیار داشت. اتل، مدافع جدی پشتیبانی از رضاشاه، با مقاومت فریدریش ورنر فون شولنبورگ (Friedrich- Werner Graf von Schulenburg)، وزیرمختار سابق آلمان در تهران و سفیر آن کشور در شوروی، مواجه بود که از مخالفان رضاشاه پشتیبانی میکرد.
هر یک از این دو با استناد به دستور یوخیم فون ریبن تروپ (Joachim von Ribbentrop)، وزیر خارجه آلمان، خود را مسئول ” مسئلۀ ایران“ میدانست و شواهدی را در اثبات این مدعا پیش میکشید. شاهرخ نیز با داوود منشیزاده، حسن قریشی، قشقایی و دیگر کارگزاران ایرانی رژیم نازی در کشمکش بود، کشمکشی ناشى از رقابتهای شخصی و سیاسی بر سر کسب رهبری جریانی که در فردای پیروزی احتمالى فاشیسم آلمان جایگاهی در آیندۀ ایران برای خود جستوجو میکرد. مجموعۀ این اختلافات و کشمکشها، که در دو سیاست متناقض در مراجع تصمیمگیری آلمان شكل گرفت (یکی پشتیبانی از رضاشاه و دیگری طرح توطئه برای برانداختن او)، سبب شد که سیاست آن کشور در ایران با تغییرات و تناقضاتی چند همراه باشد.[xxii] این امر در عرصۀ تبلیغات و سیاست حاکم بر برنامۀ رادیو نیز تاثیر گذاشت.
در این زمینه میباید از اختلافاتی یاد کرد که دربارۀ برنامۀ ترکی آذربایجانی رادیو وجود داشت. اتل این برنامه را، که مجریان آن مدافع اتحاد دو آذربایجان بودند، دخالتی بیهوده در مسایل داخلی ایران میدانست که کمترین سودی برای آلمان در بر نداشت و فقط این باور ملیون ایران را ”سست“ و ”مشکوک“ میساخت که آلمان را به دیدۀ دوست ایرانی مستقل و نیرومند مینگریستند. اتل میگفت که ما در صورت ادامۀ این برنامه ”دوستان قدیمی را از دست میدهیم، بیآنکه دوستان تازهای به دست آوریم. “از نظر او، برنامۀ رادیویی ’ایرانیآذربایجانی‘ با سیاست وزارت خارجه آلمان پس از اشغال ایران از سوی متفقین در تناقض بود. وزیرمختار آلمان در تهران پخش این برنامه را به نوعی تأیید تبلیغاتی میدانست که سیاست اتحاد دو آذربایجان را مد نظر داشت. اقدامی که به نظر او در چارچوب سیاست آلمان در خصوص ایران قرار نمیگرفت.[xxiii] اتل موفق شد با این دیدگاه که از پشتیبانی گرایش نیرومندی در وزارت خارجه آلمان برخوردار بود، از ادامۀ پخش برنامه به زبان ترکی آذربایجانی جلوگیری کند.
در این میان، با اشغال ایران و سقوط رضاشاه و تحولات تازهای که در سیاست آلمان نسبت به ایران شكل گرفت، شاهرخ سه ماه بعد به درخواست مقامات مسئول وزارت خارجه آلمان به برلین بازگشت. کورت گئورگ کیسینگر (Kurt Georg Kiesinger)، صدراعظم دولت ائتلافی آلمان از 1966 تا 1969 که در دورۀ جنگ مقام معاونت بخش مربوط به رادیو را در وزارت خارجه آن کشور بر عهده داشت، از عوامل مؤثر بازگشت شاهرخ به آلمان و فعالیت مجددش در بخش فارسی رادیو برلن بود.[xxiv] علاوه بر این، ملکمنصور قشقایی، رهبر کمیتۀ ملی ایرانیان، نیز طی ارسال نامهای از مسئول امور خاورمیانه در وزارت خارجه آلمان خواسته بود با بازگشت هر چه زودتر شاهرخ به منزلۀ یکی از فعالترین اعضای آن کمیته به برلین موافقت شود.[xxv]
یکی از جنبههای مهم برنامۀ رادیو تکیه بر پیشرفتهای آلمان در عرصههاى علوم طبیعی و علوم انسانی و نيز تبلیغ دلبستگى آلمان به تاریخ و تمدن ملل شرق بود. در گفتارهای هفتگی فرهنگی تأکید مىشد که هیچ کشوری به اندازۀ آلمان در عرصۀ علوم انسانی، دلمشغول ”شرق “نبوده است. تصريح این نکته که در بیشتر دانشگاهها و مدارس عالی آلمان کرسی تدریس و تحقيق دربارۀ شرقشناسى دایر است، دلیلی بر صحت این ادعا خوانده میشد. گفته مىشد دانشگاهها و مدارس عالی آلمان از بهترین کتابخانهها برخوردارند و استادانی دارند که در عرصۀ جهانی نامآور و پُرآوازهاند. دلبستگى شعرا و شرقشناسان آلمانی چون فریدریش روکرت (Friedrich Rückert) و تئودور نولدکه (Theodor Nöldeke) به شاعر بزرگ ايران، فردوسی، و برگزاری جشنهاى بزرگداشت او در برلین و لایپزیک همزمان با جشنی که در سال 1313ش/1934 به مناسبت هزارۀ فردوسی در تهران برپا شد، نشان دیگری از توجه آلمان به تاریخ و فرهنگ ایران قلمداد میشد. فزون بر اين، در گفتار فرهنگی رادیو برلن سخن از تاثیر ادبیات ایران بر ادبیات آلمان در ميان بود؛ به ویژه در زمینۀ شعر. برای نمونه، از نظامی گنجوى و تاثیر او بر فریدریش شیلر (Friedrich Schiller)، شاعر نامدار آلمانی، یاد میشد. در توضیح این امر اشاره میشد که جیاکومو پوچینی (Giacomo Puccini)، آهنگساز ایتالیایی، اپرای توراندخت را با الهام از نمایشنامهای ساخته است که شیلر بر اساس داستانی از نظامی گنجوى نوشته بود. واقعیتی که بنا بر متن گفتار برنامۀ فرهنگی رادیو نشان اعتبار نظامى گنجوى هم در عرصه شعر و هم نشان تأثیر او در پهنۀ موسیقی به شمار میآمد. در همان گفتار، از شیرین و فرهاد نظامی گنجوى و شهرت حافظ و خیام در آلمان و گلستانهاى شیراز سخن در میان بود.[xxvi]
سیاست اصلی برنامۀ فارسی رادیو در نخستین ماههای پس از اشغال ایران گسترش تبلیغات بر ضد متفقین، به ویژه با تکیه بر کمبود ارزاق عمومی و گرانی غله، بود. تکیه بر دشواریهایی بود که تأمین آذوقه و خواربار برای زندگی در پایتخت بیش از پیش ایجاد کرده بود و سرانجام در آذر 1321 به شورشی انجامید که بلوای نان نام گرفت. گرسنگی و قحطی کُشنده بیش از همه تودههای تهیدست را از پای میانداخت. آمیزۀ نارضایی عمومی و تحقیر ملی حاصل از اشغال ایران نشانههای آشکار آسیبشناختی جامعهای رنجور و بیمار بود که در هذیان تبآلود خود، با التهاب و سرسام در کشاکش بود و نبضش با شتاب فزایندۀ تورم، گرانی و کمبود میتپید.
برنامۀ فارسی رادیو برلن توجه ویژه خود را به این نکات معطوف کرده بود و تهاجم تبلیغاتی تازهای را بر ضد متفقین به مثابه عامل اصلی نابسامانیهای کشور سازمان داد و اعلام داشت که مردم ایران گرسنهاند، زیرا اشغالگران انگلیسی، روسی و امریکایی مواد غذایی را مصادره میکنند و به روسیه میفرستند. آنان همۀ جادههای کشور را در خدمت نیازمندیهای خود گرفتهاند و اجازه نمیدهند نقاطی که مازاد غله دارند، به مناطقی که با کمبود روبهرویند، کمک کنند. آنان کمترین علاقهای به سرنوشت ایران، که اکنون بر خاک نشسته است، نشان نمیدهند.[xxvii]
فرستندۀ فارسی رادیو در تنظیم برنامههای خود، در نبرد تبلیغاتی با متفقین که ایران را در اشغال داشتند، به ضرورت تمایز میان آنان و چگونگی تأثیر آن بر افکار عمومی نیز توجه داشت. از خدمات رفاهی امریکا در ایران، از جمله ساختن ”بیمارستان و مدرسه“، با چاشنی مذهبی انتقاد میکردند و همه را اقدامات ”میسیونر “هایی برمیشمردند که در هر مسلمانی ”نفرت ‘بر میانگیخت و بدین ترتیب آن را بیاعتبار میشمردند. برنامۀ رادیو به ”افشای امپریالیسم امریکا از نظر سیاسی و اقتصادی، به ویژه در ارتباط با مسئله نفت“ توجه خاص داشت و بر ”نابسامانیهای جاری فرهنگی و مذهبی“ در جامعه امریکا انگشت مىگذاشت. فرستندۀ این رادیو طی سلسله برنامههایی سیاست انگلستان را در ایران از آغاز قرن نوزدهم به نقد کشید. متن این گفتارها را دکتر اولاف هانزن (Olaf Hansen)، مدرس تاریخ ایران در دانشگاه برلین، تنظیم میکرد که در مقام کارشناس مسایل تاریخی در رادیو فعالیت داشت. سلسله برنامههایی نیز در محل سفارت آلمان در تهران دربارۀ ”سیاست اقتصادی امپریالیسم انگلیس در ایران از آغاز قرن بیستم،“ به ویژه در زمینۀ مسایل بانکی، نفت و بهائیت تهیه میشد. در این گفتارها تأكيد بر آن بود که انگلستان دشمن اصلی مردم ایران شناسانده شود. در خصوص شوروی، هدف اصلی ”تحریک حس نفرت ایرانیان بر ضد ستمگران بلشویسم“ بود و ضد آنچه بعدها اتل ”طاعون کمونیسم“ خواند. افشای شوروی بر محور ”غارت“ و مصادره بی حد و مرز ”برنج، غله و احشام“ و ارسال آن به روسیه مىگشت. زمینههای دیگر کارزار ضد شوروی شناساندن ”دشمنی بلشویسم با مذهب“ و سیاستهای ”ضد فرهنگی“ آن در تبلیغات رادیویی بود. جنبۀ مهم دیگری از این کارزار تبلیغاتی معرفی یهودیان به منزلۀ ”دشمن خلقهای خاورمیانه“ و توجه دادن به همکاری امریکا با آنان بود. به موازات این خط تبلیغاتى، گفتارهایی نیز با عنوان ”نامههای دانشجویان ایرانی مقیم آلمان به خانواده هاشان“ پخش میشد. گفتارهایی که در آنها به موقعیت و زندگی ”آرام“ آنان اشاره داشت و ادعاى اينکه آنها از نظر ”دسترسی به ارزاق عمومی“ در رفاه به سر میبرند. در اين بخش از برنامه تأکید میکردند که در آلمان ”نظم و امنیت“ برقرار است و برای خانوادههای دانشجویان ایرانی جای هیچگونه نگرانی نیست. برنامههای مشابهی نیز دربارۀ کارآموزان فنی و تجار ایرانی مقیم آلمان پخش مىکردند. فرستندۀ رادیو در کنار پخش موسیقی ایرانی، مارش نظامی آلمانی، اپرا و موزیک امریکای لاتین، به روابط ایران و آلمان در عرصۀ فرهنگ و ادبیات میپرداخت و برنامهای هفتگی با عنوان ”برای زن ایرانی“ نیز پخش میکرد. اسناد آرشیو فدرال آلمان حاکی از آن است که از برنامۀ فارسی رادیو برلن، برای ارسال خبر و فرستادن رمز نیز استفاده میشد.[xxviii]
با پیشروی نیروهای ارتش آلمان در قفقاز به سال 1320ش/1941 و چشمانداز دستیابی به منابع نفتی باکو، که ضربهای سنگین به منابع تأمین سوخت ارتش سرخ بود، اشغال ایران به دست رژیم نازی به مسئلۀ روز بدل شد. اگر نیروهای آلمان به منابع نفتی باکو دست مییافتند، میتوانستند راه خود را برای پیشروی در خاک ایران و عراق هموار سازند و با دستیابی به خلیج فارس، ارتباط میان نیروهای متفقین را در خاورمیانه با هند قطع کنند. اقدامی که میتوانست پیامدهای انکارناپذیری در صحنۀ سیاسی ایران و چه بسا سرنوشت جنگ داشته باشد.
برای پیشبرد و فراهم آوردن تدارک مقدمات چنین طرحی که با هدف اشغال ایران برنامهریزی شد، هیئتی در وزارت خارجه آلمان تشکیل شد تا مسئلۀ تشکیل نوعی ”دولت ملی“ متشکل از ”ملیون “ایران را نیز در دستور کار قرار دهد. اسناد وزارت خارجه آلمان نشان میدهند كه طرحی نیز تهیه شد که بر اساس آن می بایست ”پس از ورود نیروهای ارتش آلمان به ایران، دولتی که تحت حمایت نیروهای نظامی آن کشور بر سر کار خواهد آمد، نظام امور کشور را در دست بگیرد و با تمام نیرو برای آزادی کشور مبارزه کند. “ در این طرح توجه ویژهای نیز به ضرورت گسترش تبلیغات شده بود.[xxix]
به این مناسبت، میبایست تبلیغات رادیویی تا برگزاری انتخابات دور سیزدهم مجلس شورای ملی در تیرماه 1321ش/1942، روزبهروز افزایش یابد و از رادیو به منزلۀ وسیلهای ”بس باارزش“ برای پیشبرد سیاست آلمان استفاده شود. تدوین این سیاست بر عهدۀ وزیرمختار آلمان در تهران، وزارت تبلیغات و ضدجاسوسی ارتش گذاشته شد كه حکایت از طرح گستردۀ رژیم نازی برای آیندۀ ایران داشت. محور اصلی تبلیغات در جریان انتخابات تأکید بر این نکته بود که از مردم خواسته شود به نمایندگانی رأی دهند که ”خریداری “ نشدهاند؛ نمایندگانی که اگر چه ”شهرت و ثروت“ چندانی ندارند، اما از حقوق مردم پشتیبانی میکنند. جلوگیری از توطئه، حفظ يكپارچگى ایران، مقاومت منفی و بهویژه خودداری ارتش و ایلات از ”برادرکشی“، زمینههای دیگر این طرح تبلیغاتی بودند. در این طرح، ضمن حمله به سیاست بریتانیا در خصوص ایلات، این نظریه عنوان شد که رضاشاه به دستور آن کشور سیاست سرکوب آنان را در پیش گرفت. پس مردم به ”هوشیاری“ فراخوانده میشدند تا ”در دام تبلیغات انگلستان “ نیفتند. در این طرح همچنین از مردم خواسته میشد تا رسیدن نیروهای آلمان هوشیاریشان را حفظ کنند و به مقاومتی همهجانبه دست بزنند. اقدامی که ”با تشکل تمام نیروها برای تشکیل جبههای واحد به منظور درهم شکستن حکومت بیگانگان، هدف نهایی ایرانیان“ شمرده شد.[xxx]
در این فاصله، آلمان در تلاش بود ایران همچنان بیطرفی خود را در جنگ حفظ کند. ادامۀ این سیاست با اشغال ایران از سوی متفقین در شهریور 1320ش/سپتامبر 1941 به دشواری امکانپذیر بود. باری، دو سال بعد با اعلام جنگ ایران به آلمان در شهریور 1322ش/سپتامبر 1943، فصلی تازه در روابط میان دو کشور گشوده شد. فصلی که در پی شکست نهایی آلمان در جبهههای نبرد به پایان رسید. با سقوط برلین در ماه مه 1945، ارتش سرخ ساختمان فرستندۀ رادیویی سزن را منفجر کرد.
ایران نامه: فصل نامه ایرانشناسی، سال بیست و هشتم، شماره یک، بهار 1392
http://irannameh.org/index.php/journal/article/view/1997
——————————————————————————–
i – Hjalmar Schacht, 76 Jahre meines Lebens (Bad Wörishofen:1953), 421- 422; Waverly Root, The Secret History of the War (New York:1945) vol. I, 271; H. I. Bessewitz, “Iran in Wirtschaftsleben des heutigen Orient,” Der neue Orient, Heft 9/10, (Oktober 1936); Miron Rezun, The Soviet Union and Iran: Soviet Policy in Iran from the Beginning of the Pahlavi Dynasty Until the Soviet Invasion in 1941 (Genevé: 1981), 355; Miron Rezun, The Iranian Crisis of 1941: The Actors: Germany and the Soviet Union (Köln & Wien: 1982), 30; Sir Clarmont Skrine, World war in Iran (London: 1962), 80; Georg Lenczowski, Russia and the West in Iran 1918-1948: A Study in Big-Power Rivalry (New York:1949), 157-158; Richard A. Stewart, Sunrise at Abadan: The British and Soviet Invasion of Iran (New York 1950), 10; Bundesarchiv, R 4902-1588, Berlin: 10 May 1940
[ii] ایران باستان در دور اول از بهمن 1311 تا دی 1314 در تهران منتشر میشد و پس از وقایع شهریور 20 و بازگشت سیف آزاد به ایران نیز تا 1326 انتشار آن ادامه یافت. بخش اعظم کلیشههای ایران باستان، که چاپی نفیس و تیراژی بالا داشت، مستقیما از آلمان به ایران فرستاده میشدند. اسناد موجود در وزارت خارجۀ آلمان حاکی از آن است که گوبلز، وزیر تبلیغات رژیم نازی، در جریان انتشار این نشریه قرار داشت. ویپرت فون بلوشر(Wipert von Bücher)، وزیرمختار آلمان در ایران، به پشتیبانی مالی شرکت کروپ از نشریۀ ایران باستان اشاره میکند و میرون رزون (Miron Rezun) از کمک مالی شرکت زیمنس به ایران باستان و ناشر ”مورد اعتمادش “، شیخ سیف آزاد نام میبرد. منبع دیگری سردبیر واقعی نشریۀ ایران باستان را ماژور فون ویبان (Major von Viban)، از بخش سیاسی حزب ناسیونال سوسیالیست کارگری آلمان، میداند. شیخ عبدالرحمان سیف آزاد، مدیر مسئول ایران باستان که خود را سیف الاسلام نیز مینامید، در تهران به دنیا آمد. سالها در کربلا و برلین اقامت داشت و در برلین و تهران نشریۀ آزادی شرق را منتشر میکرد. علاوه بر این، نشریۀ صنایع آلمان و شرق، راهنمای بانوان و مجلۀ ایران نو نیز به مدیریت او در برلین انتشار مییافتند. سیف آزاد پس از انتشار دور اول ایران باستان به هند رفت و در آنجا فعالیت مطبوعاتی خود را از سر گرفت. سپس برای مدت کوتاهی به آلمان بازگشت و بار دیگر در مراجعت به هند، در بمبئی نشریۀ سالارهند را به زبانهای فارسی، انگلیسی و گوجاراتی (Gujarati) منتشر کرد. سیاست نشریۀ سالارهند دفاع از نظریۀ نژادپرستانۀ آلمان نازی و تبلیغات ضد کمونیستی و ضد یهودی بود. سیف آزاد به سبب خدماتش در جریان جنگ جهانی اول نشان تقدیر جنگی آلمان و نشان تقدیر پادشاه اتریش را دریافت کرده بود. بنگرید به محمد صدر هاشمی، تاریخ جراید و مجلات ایران (چاپ 2؛ اصفهان: انتشارات کمال، 1363)، جلد 2، 148، 193 و 330-334؛ خانبابا مشار، مولفین کتب چاپی فارسی و عربی از آغاز چاپ تاکنون (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1341)، جلد 3، 380-381 و نیز آرشیو سیاسی وزارت خارجه آلمان
Politische Archiv des Auswärtigen Amtes (PAAA), R 78112, 17 Dezember 1933, 23 Septamber 1917, 1 & 22 Januar, 9 April, 30 Oktober, 6 November 1918, 14 Februar 1923; Deutsche Gesandtschaft Teheran, Semed an das AA, 22 November 1935; Wippert von Blücher, Zeitwende in Iran: Erlebnisse und Beobachtungen (Biberach an der Riss:1949), 137- 138; “Lektorat Für Orientalische Presse; mündliche Mitteilungen. Bericht Nr. 7. vom 10 October 1943. III 03904/34,” Oriento Moderno, Nr. 11, 579. See also M. Rezun, The Soviet Union and Iran 1941, 319; Eugene J. D’souza, “Nazi Propaganda in India,” Social Scientist, 28:5-6 (May-June 2000), 82-83
iii – PAAA, R 61138, Berlin, 22 & 26 Februar 1940; 23 Juli 1943
میرون رزون در کتاب بحران ایران 1941، با استناد بر نوشتههای از م. و. پوپوف، نام ’نازیآباد‘ را برگرفته از عنوان حزب ناسیونال سوسیالیست کارگری آلمان، حزب ’نازی، ‘ میداند. به گفتۀ رزون، نازیها در صدد بودند مجتمع نظامی وسیعی در منطقهای در جنوب غربی تهران برپا کنند. او عنوان نازیآباد را حاصل این انتخاب میداند. بنگرید به
M. Rezun, The Iranian Crisis of Iran 1941, 53
در فرهنگ عامه نیز برخی آنچه را که به ”سگ نازیآباد“ شهرت یافته است، حاصل این نکته دانستهاند که در پی اشغال ایران بهدست نیروهای متفقین و خارجشدن آلمانیها از ایران، سگهایی که از این مجتمع نظامی در دست ساختمان حفاظت میکردند، بدون صاحب مانده و ولگرد شده بودند. چندی بعد، هنگامی که تعدادی از آلمانیهایی که در ایران باقی مانده بودند به این محل باز میگردند، سگهای ولگرد و رها شده انگار که صاحبانشان را نمیشناختند، به آنان نیز حمله میکردند، یعنی که میان غریبه و آشنا فرقی نمیگذاشتند. علیاکبر دهخدا در لغتنامه، ذیل نازیآباد مینویسد: ”ده کوچکی است از بخش شهرستان تهران با بیست نفر سکنه. راه ماشینرو دارد. “ در امثال و حکم دربارۀ سگ نازیآباد میخوانیم: ”سگ نازیآباد است؛ نه غریبه میشناسند، نه آشنا.“ در پانوشت نیز آمده است: ”نازیآباد قریهای است در جنوب غربی طهران و نازیآباد دهیست از اعماا قزوین و شاید در جاهای دیگر نیز قرایی بدین نام باشند. “ بنگرید به علیاکبر دهخدا، لغتنامه (جلد 13)، 19567 و نیز علیاکبر دهخدا، امثال و حکم: (چاپ 7)،جلد 2، 986 به نقل از حمید شوکت، در تیررس حادثه: زندگی سیاسی قوامالسلطنه (تهران: نشر اختران،1387)، 367.
iv – PAAA, R 27329, Gesandter Ettel: Rundfunkpropaganda nach Iran, Berlin 21 Dezember 1942
نام کوچک اخوی و علیآبادی در گزارش وزارت خارجه آلمان قید نشده است. برای آگاهی از عنوان کتابها و مقالات منشیزاده بنگرید به آینده، جلد 15، سال 1368، شمارۀ 6- 9، 602- 600؛
PAAA, R 27330, Die hohe Schule, Aussenstelle Frankfurt/M. Frankfurt/ M. 27 October 1942
برای آگاهی بیشتر از چگونگی نشریۀ زیگنال بنگرید به
Reiner Rutz, “Signal: Eine deutsche Auslandsillustrierte als Propagandainstrument im Zweiten Weltkrieg”, Dissertation (Berlin: Homboldt Universität, 2005)
v – PAAA, R 27329, Gesandter Ettel an Dr. Merkele, Teheran, 21 Dezember 1942.
vi – PAAA, R 60690, Deutsche Gesandtschaft, Teheran, 2 Februar 1941
vii – PAAA, R 60690, Teheran, 2 Februar 1941
viii – PAAA, R 60690, Teheran, 2 Februar 1941
ix – PAAA, R 60690, Teheran, 2 Februar 1941
[x] مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، جزوهدان 43، دوسیه 15، 18 فروردین 1315 و نیز جزوهدان 59، دوسیه 86، نمره 772، 5 شهریور 1315. ”قنسولگری ایران، پراگ؛ پاسخ گزارش شماره 772 مورخه 25- 6- 15 راجع به اجازۀ ورود یهودیهای مهاجر آلمانی از قبیل طبیب و غیره که در متحدالمال شماره 25691 شرح داده شده. دستور صدور ویزای اتباع خارجه درباره اشخاصی که درخواست ویزای ورود به ایران میباشند، باید کماکان اجرا گردد. بنابراین هر وقت از یهودیها درخواست ویزا نمایند، اگر از طبقات فوق باشند، طبق دستور صدور ویزا نسبت به آنها رفتار و در صورتی که مشمول فصل پنجم دستور ویزا باشند، به مرکز مراجعه خواهند نمود. ولی تقاضای یهودیهای خارج از طبقات مذکوره در متحدالمال را بدون تطبیق با دستور صدور ویزا به نحو مقتضی باید رد نمود. رئیس اداره کل قنسولی، یدالله عضدی”، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، جزوهدان 59، دوسیه 86، نمره 29537، 25 مهر 1315.
[xi] مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، جزوهدان 59، دوسیه 86، نمره 485، 30 خرداد 1315.
[xii] مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، جزوهدان 59، دوسیه 86، 7 مرداد 1315. امضای نویسندۀ گزارش اداره سوم سیاسی وزارت خارجه در این سند ناخواناست.
[xiii] مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، جزوهدان 59، دوسیه 9، نمره 44984، 2 مهر 1317و نیز نمره 27633، 11 مهر 1317.
xiv – PAAA, R 27329,13 August 1942.
xv -http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/01/101228_110_bbcpersian_70th_timeline.shtml; PAAA, R 67490, Deutsche Gesandtschaft Teheran, 22 October 1940
[xvi] ارباب کیخسرو شاهرخ در 1317ش/1938 به آلمان آمد و پس از مدتی سکونت در بادنبادن به ایران بازگشت. خاطرات او در سالهای آخر عمر حاکی از نگرانی روزافزونش دربارۀ آیندۀ خود و خانوادهاش است. ارباب کیخسرو شاهرخ در یازدهم مرداد 1319ش/1940، به طرز مرموزی کشته شد. در خاطراتش مینویسد: “امروز چهارشنبه ششم ژوییه 1938 برابر با پانزدهم تیرماه 1317 است. من در اتاقم در شهر بادنبادن واقع در جنوب آلمان نشستهام . حالم خوش نیست و تا حدی احساس فلاکت میکنم. حالتی که میترسم روی سلامت جسمی و آرامش فکریام اثر بگذارد. نمیدانم تا کی میخواهم زنده بمانم. چند شب پیش خواب دیدم در سیلابی گرفتار هستم و دست تنها میکوشم تا خود را نجات دهم، اما سیلاب به حدی بود که من را با خود برد. بعد دیدم از آب بیرون آمدهام و آنگاه از خواب پریدم و نفس راحتی کشیدم. این خواب نور امیدی به دلم انداخت. نمیدانم چه روزی از این همه فشار خلاص خواهم شد و آرامش ذهنی خود را بازخواهم یافت. آن روز چه موقع فرا میرسد و پیامد آن چه خواهد بود؟ حالا که با ”سیلاب “ سهمگینی روبرو هستم. فکر میکنم، بدون تردید مثل یک ایرانی حقیقی وظایفم را در هر زمینهای بهخوبی انجام دادهام. شکر خدا که شهرت خوبی کسب کردهام و اعتبار زیادی دارم، اما وضعیت ناخوشایند کنونی تهدیدی است برای نابود کردن آنچه کاشتهام. . . اعلیحضرت رضاشاه پهلوی که همیشه به من لطف و عنایت داشتند، بهرغم تقاضای رئیس مجلس و دیگران (احتمالا به علت تحریکات سیاسی ) از صدور اجازۀ حوالۀ 250 پوند استرلینگ برای من به آلمان خودداری کردند. این کار مرا مأیوس ساخت. خدا میداند که در مقابل تمام فداکاریها و خدماتم نسبت به اعلیحضرت حالا چشم امیدم به ایشان است. فکر نمیکردم شخصی مثل او، در چنین لحظۀ بحرانی زندگی، از من حمایت نکند. شاید اعلیحضرت، بهدلیل مسایل مالی، به وسیلۀ دشمنان من به راحتی گمراه شدهاند و همانها از روی حسادت نظر ایشان را تغییر دادهاند. . . نمیدانم این گزارشات مغرضانه و کینهجویانه تا چه اندازه اعلیحضرت را تحت تأثیر قرار داده است. اما این قبیل حوادث به شدت باعث ناراحتی من میشود و سلامتیام به خطر میافتد. امیدم را از دست دادهام. . . با دلی غمناک این خاطرات را مینویسم. از میان همۀ وقایع اتفاقیه چیزی جز قرض برایم نمانده است. بیش از هر چیز نگران آسایش همسر و فرزندانم هستم. اگر پیش از بازگشت به ایران و بهبود اوضاع اتفاقی برایم بیفتد، خانوادهام جز خدا پناهی نخواهند داشت. اعلیحضرت همیشه لطف زیادی به من داشتهاند و امیدوارم وقتی که به حقایق پی ببرند، مناسبات گرم سابق میان ما برقرار گردد. من مطمئنم که ایشان باب محبت را به روی من و خانوادهام خواهند گشود. در غیر این صورت آنها راهی به جز توسل به خدای مهربان و رحیم نخواهند داشت.” خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ، به کوشش شاهرخ شاهرخ و راشنا رایتر، ترجمۀ غلامحسین میرزا صالح (تهران: مازیار، 1382)، 205-208؛ اليز ساناساریان نیز در نقدی که بر ترجمۀ انگلیسی کتاب خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ نوشته است، به دو روایت دربارۀ چگونگی مرگ او اشاره میکند. بنگرید به
Eliz Sanasarian, “The Memoirs of Kheikhosrow Shahrokh,” Iranian Studies, 31:1 (Winter 1998), 122-123
برای آشنایی با روایت نخست مرگ ناگهانی و مرموز کیخسرو شاهرخ پس از بازگشت از یک میهمانی عروسی است بنگرید به جهانگیر آشیدری، “تاریخ پهلوی و زرتشتیان”، ماهنامه هوخت (2535)، 437-439.
بنا به روایت دوم، تیراندازی پاسبانی به او به دستور رضاشاه صورت گرفته است، زیرا موفق نشده بود فرزندش را متقاعد سازد از گویندگی در برنامۀ فارسی رادیو برلن دست بکشد. بنگرید به
Ervard Abrahamian, Iran Between Two Revolution,(New Jersey 1982) 163
در روایت دیگری دربارۀ چگونگی مرگ او آمده است: ”ارباب کیخسرو شاهرخ، نماینده مجلس و رئیس انجمن زرتشتیان، به طرز مرموزی کشته شد. وی هنگامی که از پیادهروی خیابان عبور میکرد، اتومبیلی وارد پیادهرو شد و او را زیر گرفت. “ بنگرید به باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی )جلد1(، 321. بهرام شاهرخ طی گفتاری در برنامۀ رادیو، ضمن اشاره به خبر مرگ پدرش که آن را غیرمستقیم به رژیم ایران منتسب دانست، اعلام کرد پدرش همان راهی را رفته است که همۀ میهنپرستان ایران میروند. بنگرید به
PAAA, R 67490, Deutsche Gesandtschaft Teheran, 5 Juli 1940
xvii – PAAA, R 67490, Deutsche Gesandtschaft Teheran, 5 Juli 1940; “Ambassador Grady to Secretary of State. Tehran, 6 January 1951,” National Security Archive (United States), 51-884/1-651 DC/R Central Files
برای آگاهی از چگونگی همکاری بهرام شاهرخ با فداییان اسلام بنگرید به: علی رهنما، نیروهای مذهبی بر بستر نهضت ملی (تهران: انتشارات گام نو، 1384)، 233، 248-254.
xviii – PAAA, R 67490, Deutsche Gesandtschaft Teheran, 5 Juli 1940 and R 123669, Berlin, 29 Januar 1941
[xix] در اکتبر 1931، انتشار مقالهای از لئو ماتیاس (Leo Matthias) در جریدۀ مصور مونیخ به بحرانی دیپلماتیک در روابط ایران و آلمان انجامید. این مقاله که با عنوان ”شاه بی اصل و نسب“ به چاپ رسیده بود، ضمن اشاراتی توهینآمیز به سابقۀ خانوادگی رضاشاه، ادعا میکرد پادشاه ایران طی سالهایی که افسر جزء بوده و محافظت از سفارت آلمان در تهران را برعهده داشته از وزیرمختار وقت آلمان سیلی خورده است. محمدعلی فرزین، وزیرمختار ایران در برلین، متن کامل این مقاله را به تهران ارسال کرد و آگاهی شاه از آن، حملههای عصبی و خشم بیپایان رضاشاه را به دنبال داشت. اقدامات ویپرت فون بلوشر، وزیرمختار آلمان در تهران و کوششهای وزارت خارجه آن کشور برای فرونشاندن خشم شاه حاصلی نداشت. رضا شاه در نخستین واکنش به این اقدام آلمانیهایی را که در قورخانۀ تهران کار میکردند اخراج کرد. مقامات آلمانی با اظهار ”تاسف“ از خطایی که از قلم نویسندهای ”بی نزاکت“ جاری شده بود، همچنان در پی جستن راه حلی برای رفع بحران بودند. آنان بر این نکته پای میفشردند که توهین به رئیس یک مملکت، اگر چه اقدامی ”دور از نزاکت“ است و شخص ”خاطی“ میبایست ”کیفری“ درخور ببیند، اما چون در آلمان آزادی مطبوعات وجود دارد، دولت آن کشور هیچ مسئولیتی در قبال آنچه پیش آمده است ندارد. از اینرو، یگانه راه قانونی شکایت دولت ایران از آن روزنامهنگار خواهد بود. پاسخ رضاشاه به پیشنهاد وزیرمختار و مقامات آلمانی فراخواندن همۀ کارمندان سفارت ایران از برلین و سپردن حفاظت از منافع ایران به دولت ایتالیا در پایتخت آلمان بود. اندکی پیش از این اقدام، وزارت خارجه آلمان به سفارت ایران در برلین اطلاع داده بود که جریدۀ مصور مونیخ در شمارۀ آتی خود مطلب را اصلاح و بنا بر درخواست دولت ایران دادخواستی بر ضد ماتیاس، نویسنده مقاله، تسلیم دادگاه خواهد کرد. بااین حال، ظاهراً کار از کار گذشته بود و کارمندان سفارت ایران در آلمان به تهران فراخوانده شده بودند. سرانجام در پی تهدید آلمان به مقابله به مثل مبنی بر فراخواندن وزیرمختار و کارمندان سفارت از تهران بحرانی که مناسبات میان دو کشور را تا آستانۀ قطع روابط دیپلماتیک پیش برده بود، فروکش کرد. دولت ایران اعلام کرد فراخواندن کارمندان سفارت و تقاضای حفظ منافع ایران از دولت ایتالیا را پس گرفته و به فراخواندن فرزین، وزیرمختار، و منشی هیئت نمایندگی ایران و تعیین وزیرمختار جدید اکتفا خواهد کرد. علاوه بر این، دادخواستی نیز بر ضد ماتیاس، خبرنگار آلمانی، برای تسلیم به دادگاه تنظیم خواهد کرد. برای آگاهی بیشتر از این مسئله بنگرید به
Wippert. von Blücher, Zeitwende in Iran, 165-174
مشخصات ترجمۀ فارسی کتاب این است: ویپرت بلوشر، سفرنامه بلوشر: گردش روزگار در ایران، ترجمۀ کیکاوس جهانداری (تهران: انتشارات خوارزمی
xx – PAAA, R 67490, Gesandter Ettel, Teheran, 14 März 1940. Ibid, 5 Juli 1940
xxi – PAAA, R 61138, Woermann an die Deutsche Gesadtschaft in Agram. Berlin, 5 Juli 1941. Ibid, R 29886. Berlin, 9 August 1941
[xxii] برای آگاهی از طرح کودتای آلمان در برانداختن رضاشاه و اختلاف نظر میان اتل و شولنبورگ، سفیر آلمان در شوروی و وزیرمختار پیشین آن کشور در ایران، بنگرید به شوکت، در تیررس حادثه، 157-162 و 169-176؛
PAAA, R 61138, Berlin, 24 November 1942 and R 27329, Handakten Ettel .Berlin, 5 Juni 1942
نام کوچک قشقایی در سند وزارت خارجه آلمان قید نشده است.
xxiii – PAAA, R 27330, Berlin, 13 November 1942 and Berlin, 21 September 1942
xxiv – PAAA, R 27330, Berlin, Woermann an Ministerialdirektor Schroeder, Berlin, 2 Oktober 1941; PAAA, R 27330, Berlin, Erdmannsdorf an die Deutsche Gesandtschaft in Agram, Berlin, 3 Oktober 1941; PAAA, R 27330, Berlin, R 67490, Deutsche Rundfunkpropaganda im Ausland, Argentinien-Russland, 1940-1941
xxv – PAAA, R 61138, M. H. Solat Ghashghai an Legationsrat Dr. Mechers, Leiter der Abteilung für den nahen Osten, Berlin, 1 Oktober 1941.
xxvi – Bundesarchiv, R 901- 73039, Berlin, 28 Januar 1941; Bundesarchiv, R 901- 73039, Berlin, 11, 14 & 18 Februar 1941.
توراندخت داستانی از مجموعۀ هفتپیکر نظامی است که نخستینبار آن را کارلو گوتسی (Carlo Gozzi)، شاعر و نویسندۀ ونیزیایی، سال 1762 در قالب افسانهای شرقی در ونیز به اجرا در آورد. چهل سال بعد، شیلر، شاعر آلمانی، نمایشنامۀ توراندخت را بر اساس اثر نظامی نوشت و در شهر وایمار آلمان به روی صحنه برد. توراندخت همچنین آخرین اثر پوچینی، آهنگسار ایتالیایی، است که با الهام از نمایشنامۀ شیلر در قالب اپرایی با همین نام ساخته شده و با صدای ماریا کالاس (Maria Callas)، خوانندۀ یونانی تبار اپرا، شهرتی جهانی یافته است. فرانکو آلفونو (Franco Alfono)، آهنگساز ایتالیایی، این اثر را که در پی مرگ پوچینی ناتمام مانده بود، بر پایۀ دست نوشتههای او تکمیل کرد. نشر مرکز در تهران در 2005 که سال جهانی شیلر اعلام شده بود، نمایشنامۀ توراندخت او را با ترجمۀ فارسی علی غضفری منتشر کرد. این داستان ماجرای شاهزادۀ زیبارویی است که مایل به ازدواج نیست، زیرا در دانایی خود را با خواستگارانش همتراز نمیداند. پس برای آسایش خاطر شرطی ویژه پیش مىکشد: هر شاهزادۀ خواستگارش مىبایست ثابت کند که در دانایی همتراز اوست و به سه معمای او پاسخ گوید. کیفر درماندن در پاسخ به سه معمای توراندخت مرگ بود.
xxvii – PAAA, R27329, Gesandter Ettel: Rundfunkpropaganda nach Iran, Berlin, 21 Dezember 1942
xxviii – PAAA, R27329, Berlin, 9 September 1942, Bundesarchiv, R 55, 23537, Űbermittlung nachrichtendinstlicher Meldungen des Reichssicherheitshauptamtes an den Iran, Berlin, 9 November 1943
xxix – PAAA, R27329, Berlin, 9 September 1942
xxx – PAAA, Berlin, 9 September 1942