حسین فاطمی سودای براندازی پهلوی را داشت.
در میان روزنامهنگاران نامآور تاریخ معاصر ایران، دو روزنامهنگار که از تباری روحانی برخاستند جایگاه ویژهای دارند. سید ضیاءالدین طباطبایی و سید حسین فاطمی. یکی در روزگاری بحرانی احمدشاه، آخرین پادشاه قاجار را به هیچ انگاشت و بر مسند صدارت تکیه زد. دیگری در اوج بحرانی دیگر، محمدرضاشاه را به چالش کشید و کرسی وزارت را به سنگر رویارویی با آخرین پادشاه پهلوی بدل کرد
نام حسین فاطمی بیش از هر چیز با روزنامه باختر امروز و عضویتش در جبهه ملی و دولت مصدق گره خورده است. درباره پیشینه سیاسی او آگاهی چندانی در دست نیست. چگونگی همکاریش با سید ضیاءالدین طباطبایی در سالهای آغازین فعالیت مطبوعاتی و دلایل پیوستنش به جبهه ملی که از مخالفان سرسخت سید ضیاء بود نیز با ناروشنیهایی همراه است. گفته شده است که شخصیتهای برجسته حزب ایران در جبهه ملی، چون کاظم حسیبی، کریم سنجابی، احمد زیرکزاده و اللهیار صالح روابط خوبی با او نداشتند.1 شاپور بختیار نیز به فاطمی روی خوش نداشت و او را تنها عضو “عاری از صداقت” کابینه مصدق میدانست.2 مصدق در مقابل از فاطمی پشتیبانی میکرد و فاطمی، آنگونه که محمدعلی موحد در خواب آشفتۀ نفت نوشته است مورد عنایت آیتالله کاشانی قرار داشت.3
نام فاطمی نخستین بار با مقالاتی که در باختر امروز نوشت بر سر زبانها افتاد. فاطمی هنگام زمامداری حاجعلی رزمآرا و کشمکش میان دولت و مدافعان ملی شدن صنعت نفت، در 28 آذر 1329 مقالۀ تندی بر ضد شرکت نفت ایران و انگلیس نوشت که انتشار آن چند روزی به بازداشت او و توقیف باختر امروز انجامید. فاطمی در آن مقاله با اشاره به ترور احمد ماهر پاشا، نخست وزیر مصر در 24 فوریه 1945، ترور او را پاسخ به خیانت و فساد در سرزمینی دانست که به گفتۀ فاطمی قرنها مورد تهاجم استعمار بود. جزای مناسبی که از دیدگاه او، اگر هیئت حاکمه ایران نیز به تسلیم و اطاعت از بیگانگان ادامه میداد، ملت همان راهی را برمیگزیند که مصریها پیموده و به نتیجه رسیدند بودند
دوماه ونیم پس از انتشار آن مقاله، رزمآرا در شانزدهم اسفند 1329 به دست عبدالله موحد رستگاری، معروف به استاد خلیل طهماسبی، عضو جمعیت فدائیان اسلام در مسجد شاه تهران کشته شد. رزمآرا مدافع قرارداد الحاقی نفت با انگلستان که قرارداد گس ـ گلشائیان نام گرفته بود، توانایی ایران را برای استخراج و فروش نفت در بازار جهانی با تردیدی رشدیابنده ارزیابی میکرد. پس در پی یافتن راهی برای کنار آمدن با شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت بریتانیا بود. همین سبب شده بود تا در میان نیروهای ملی و مذهبی اپوزیسیون چون جبهه ملی و فدائیان اسلام که از ملی شدن صنعت نفت دفاع میکردند، عامل بریتانیا شناخته شده و خائن به منافع ملی شمرده شود
یک ماه پیش از ترور رزمآرا، فاطمی در نشستی که با شرکت نواب صفوی، رهبر فدائیان اسلام و چند تن از نمایندگان مجلس و اعضای برجسته جبهه ملی چون مظفر بقایی، حسین مکی، کریم سنجابی، علی شایگان و محمود نریمان برای تدارک این برنامه تشکیل شده بود شرکت کرد. حاج مهدی ابراهیم عراقی، عضو مرکزیت سازمان فدائیان اسلام در این درباره میگوید: “… مرحوم نواب دعوتی از اینها میکند در 15 یا 16 بهمن [1329] در منزل حاج احمد آقایی، آهنفروش معروف توی بازار. اینها همهشان میآیند. جبهه ملی به غیر از مصدق. مرحوم فاطمی وقتی میآید میگوید من اصالتاً از طرف خودم هستم و وکالتاً از طرف مصدق، چون ایشان کسالت داشتند ــ طبق معمول سنواتی ــ و گفتهاند که من نمیتوانم بیایم، ولی هر تصمیمی که در این مجلس گرفته شود برای خود من هم لازمالاجرا است.”4
در آن نشست، نواب صفوی از چیرگی غرب بر شرق و نقش استعمار و فرهنگ استعماری در تبدیل جامعه اسلامی به «جامعه فاسد غربی» و فسادی که به نام «تمدن» جایگزین آن ساخته بودند سخن گفت. او در پایان، مسئلۀ از میان برداشتن رزمآرا را به میان کشید: “… سد راه حرکت ما یا سد راه اجرای این برنامهها وجود آخرین تیر ترکش انگلستان، یعنی رزمآرا است. اگر رزمآرا از سر راه برداشته شود ما به پیروزی نزدیک هستیم. چهبسا پیروزی را در دو قدمی خودمان میبینیم و به یاری خداوند این کارها را انجام خواهیم داد.” دیگران “قبول کردند و گفتند ما غیر از این هیچ نظری نداریم.”5
دو روز بعد، در دیداری که به گفته حاج مهدی عراقی میان نواب صفوی و آیتالله کاشانی انجام گرفت، کاشانی به درخواست رهبر فدائیان اسلام فتوای قتل رزمآرا را صادر کرد. عراقی با توجه به گفتگوی میان نواب صفوی با سران جبهه ملی و دیدارش با آیتالله کاشانی میافزاید: “… آن آقایان فتوای قتل رزمآرا را از جهت سیاسی صادر کردند، این آقا هم فتوای قتل رزمآرا و شش نفر دیگر را از جهت شرعی صادر کرد چون مجتهد بود.”6
عزتالله سحابی، عضو شورای انقلاب در آستانۀ سقوط سلطنت پهلوی و رئیس سازمان برنامه و بودجه در دولت مهدی بازرگان؛ نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی و دبیر هیئت اجرایی نهضت آزادی نیز در خاطراتش به این نشست پرداخته است. او که پس از کودتای 28 مرداد 1332 همراه مدافعان مصدق بود به نهضت مقاومت ملی پیوسته بود در این زمینه مینویسد: “… ترور رزمآرا هم در جلسهای که با حضور مرحوم نواب صفوی، مرحوم دکتر فاطمی، دکتر بقایی، مکی، شایگان و سایر رهبران جبهه ملی البته بدون حضور مصدق و آیتالله کاشانی برگزار شده بود مطرح شد. در آن جلسه بنا به دلایلی دکتر مصدق شرکت نداشت و دکتر فاطمی را به نمایندگی فرستاده بود. آیتالله کاشانی هم در آن جلسه حضور نداشت که این هم به دلیل اختلافات میان کاشانی و نواب بود. به هر صورت در آن جلسه سران جبهه ملی تحلیلی از وضعیت سیاسی کشور را ارائه میکنند که نتیجه کلی آنها این بود که خطر اصلی روز شخص رزمآرا است و رزمآرا قصد آن دارد که ایران را به انگلستان بفروشد. آنان معتقد بودند که شاه فعلاً خطرناک نیست و همه کارها زیر سر رزمآرا است. در پاسخ به تحلیلهای سران جبهه، نواب اظهار میدارد که فرض کنیم رزمآرا امروز ساقط شد و در این حال فنجان چای خود را برمیگرداند توی نعلبکی و میگوید حالا رزمآرا ساقط شد، بعدش چی. آیا شما قول میدهید که پس از سقوط وی احکام اسلام را اجرا کنید که آنها جواب مثبت میدهند.”7
تشکیل چنین جلسهای با شرکت نواب صفوی از یکسو و فاطمی، بقایی و دیگر سران جبهه ملی برای از میان برداشتن رزمآرا در راستای سیاستی بود که آیتالله کاشانی و مصدق از همان آغاز زمامداری رزمآرا در تیرماه 1329 در پیش گرفته بودند. کاشانی با انتشار اطلاعیهای در این زمینه نوشت: “… چند روز قبل پیامی توسط جناب آقای دکتر مصدق پیشوای جبهه ملی به مجلس فرستادم و در آن نظر قطعی و بتی خود را که مبتنی بر افکار قاطبه مسلمین و مردم آزاده ایران است در باب مخالفت با هر قسم حکومت استبداد و دیکتاتوری بیان نمودم… به تبعیت از افکار عامه مسلمین ناچارم مخالفت شدید و قطعی خود را با حکومتی که برخلاف افکار عمومی و به کمک بیگانگان و تحریک و تشبث آنان میخواهد زمام امور را در دست بگیرد اظهار کنم و عموم مردم را برای مقاومت در مقابل این بلای عظیم که جامعه اسلامیت و ایرانیت را به فنای عاجل رهسپار خواهد کرد دعوت نمایم.”8
همزمان با انتشار اطلاعیه آیتالله کاشانی، جبهه ملی نیز در اعلامیهای که با امضای مصدق منتشر شد، نخست وزیری رزمآرا را به “کودتایی نظامی” تشبیه کرد و نوشت: “جبهه ملی برای وفاداری به تعهداتی که در برابر مردم ایران دارد، به منظور ایفای سوگندی که نمایندگان ما به کتاب مقدس آسمانی یاد کردهاند و از نظر حقی که به افراد یک ملت تعلق میگیرد به جهانیان اعلام میدارند که به هیچوجه زیر بار تحمیل حکومتی که با تشبث به اجانب با تحمیل و اسبابچینی بیگانگان و بهرغم تمایل عمومی روی کار آمده است موافقت نخواهند کرد و افتخار خواهد داشت که در راه حراست شعائر ملی و دینی و نگهداری مشروطیت جان افراد خود را فدا کند.”9
دو روز بعد، مصدق در همین زمینه در نشست مجلس شورای ملی با اشارهای به پیشینه مخالفتش با دخالت ارتش در امور کشور در آغاز سلطنت رضاشاه خطاب به رزمآرا گفت: “… خدا شاهد است اگر ما را بکشند، پارچهپارچه بکنند، زیر بار حکومت اینجور اشخاص نمیرویم. [به] وحدانیت حق خون میکنیم، خون میکنیم، میریزیم و کشته میشویم. اگر شما نظامی هستید من از شما نظامیترم همینجا شما را میکشم.”10
اندکی پس از ترور رزمآرا، مصدق به صدارت رسید و فاطمی معاون سیاسی و پارلمانی نخست وزیر شد. فاطمی پس از سقوط قوام در تیرماه 1331 و بازگشت مصدق به قدرت که سرآغاز دومین دور صدارتش بود وزیر امور خارجه شد. سرمقالههای تند او در باختر امروز، نقش موثری در پیشبرد سیاستهای جبهه ملی داشت. فاطمی از مدافعان جدی بخشودگی خلیل طهماسبی بود، چرا که به گفتۀ او، طهماسبی طومار “خیانت” رزمآرا، این “فرزند ناخلف وطن” را درهمپیچیده و نقشههای “مضر و خطرناک” اورا در دل خاک مدفون ساخته بود. در پیشبرد همین سیاست، مجلس شورای ملی با تصویب ماده واحدهای رزمآرا را “مفسدفیالارض” دانست و بر همین اساس طهماسبی را “بیگناه” شناخت و فرمان آزادی او را صادر کرد. ماده واحدهای که طرح و تصویب آن در مجلس به امضای نمایندگان مدافع آیتالله کاشانی و شماری از نامآوران جبهه ملی چون حسیبی، سنجابی و شایگان رسیده بود.11
فاطمى در پیشبرد سیاست دولت مصدق، کارزار گستردهاى را نیز بر ضد قوام که پس از رویدادهای سی تیر از ترس جان در مخفىگاه به سر مىبرد سازمان داد. او در سرمقالهاى با عنوان انتقامجویانۀ “به دنبال مسئولین کشتار سی تیر بروید”، به تحریک مردم پرداخت. فاطمی در داوری مخدوش خود درباره رویدادهای سى تیر، قوام را که فرمان مشروطه به قلم او بود و بازگشایى مجلس چهارم شورای ملی پس از سالها فترت از خدمات دورۀ صدارتش به شمار مىآمد، با لیاخوف که در روزگار پادشاهى محمدعلى شاه مجلس را به توپ بسته بود یکسان شمارد. قوامى که در جریان مشروطیت تنىچند از مشروطهخواهان چون ملکالمتکلمین، سید جمال اصفهانى و شیخ محمد واعظ را از تیغ قراولان و فراشان عینالدوله رهانده بود. فاطمی قوام را “گرگ درنده اجتماع” نامید و نوشت: قوام “مقر حکومت عینالدولهاى خود را در باغ ییلاقى وزارت امور خارجه قرار داده و از آنجا دستور کشتار مردم آزادیخواه و وطنپرست را صادر مىکرد.“12
با انتشار سرمقاله فاطمی در باختر امروز که قوام را “جنایتکار اصلی” خوانده و خواستار تعقیب و مجازات او بود، نمایندگان مدافع مصدق و کاشانی با تصویب ماده واحدهای در مجلس، قوام را مفسدفیالارض شناختند و حکم مصادره اموال او و تعقیب و مجازاتش را به تصویب رساندند. با تصویب این دو ماده واحده، قوه مقننه با دخالت آشکار در حوزه اختیارات قوه قضاییه و مجریه، اصل تفکیک قوا را که از اصول انکارناپذیر مشروطیت بود زیر پا گذاشت. مجلس در اقدامی بیسابقه که از صدر مشروطیت به این سو همانند نداشت، متهم به قتل نخست وزیری را بدون آنکه دادگاهی تشکیل شود بخشید و نخست وزیری دیگر را با اتهاماتی واهی تحت تعقیب قرار داد. دو ماده واحدهای که فاطمی تدارک، دفاع و پیشبرد آن را در باختر امروز و هیئت دولت بر عهده گرفته بود
فاطمی در مقام روزنامهنگار به مخالفان میتاخت و در مقام وزیر، آن هم وزیر خارجه خواستار تعقیب و مجازات آنان بود. برای او روزنامهنگار، وزیر و سخنگوی دولت به یک زبان سخن میگفتند و به گونهای یکسان عمل میکردند. سخنگوی دولتی که هر تفاوتی میان ارگانهای مختلف را تا آنجا که در خدمت پیشبرد هدفهایش قرار داشت به هیچ میانگاشت و از مجلس نیز میخواست که چنین کند
بر چنین زمینهای، هر مخالفتی با فاطمی، نه تنها مخالفت با روزنامهنگاری که در باختر امروز برای مخالفان پرونده سیاسی تشکیل میداد، که مخالفت با وزیر خارجه و سخنگوی دولت بود. دولتی که مجلسی مطیع میخواست و در چگونگی پیشبرد برنامههای خود اعتباری برای اصل تفکیک قوا در نظام مشروطیت نمیشناخت. باختر امروز بلندگوی چنین فکر و اندیشهای بود. فکر و اندیشهای که راهی برای حقوق دمکراتیک کسانی که سیاست مصدق و سخنگوی دولتش را برنمیتابیدند باقی نمیگذاشت
فاطمی در آستانۀ کودتای 28 مرداد 1332 نیز چنین کرد. او که در مقام عضو کابینه سوگند یاد کرده بود به قانون اساسی، مشروطیت و نظام پادشاهی وفادار بماند، خواست همیشگی جبهه ملی را در اینکه شاه سلطنت کند و نه حکومت، از متن به حاشیه راند و خواستار اعلام جمهوری شد. با ترجیعبندی از این دست که دربار محمدرضا شاه “قبلهگاه هر چه دزد، هر چه بیناموس، هر چه واخوردۀ اجتماع” شده است.14
در این میان واقعیتی از نظر دور مانده است. فاطمی نه در واپسین روزهای مرداد 1332، که مدتی پیش از آن در سودای برکناری شاه بود. به گفته حسیبی، او از اسفند 1331، “عقیدهاش این بود که بایستی کاری کرد شاه مجبور به مسافرت بشود.”15
هر چه هست، مدافعان فاطمی تلاش او را برای ایستادگی در برابر کودتاگران ستودهاند. همانگونه که سستی سنجابی، صدیقی و دیگران؛ سستی مصدق را در این عرصه میستایند. سستی یا ایستادگی جریانی به نام جبهه ملی که نه تنها در ماجرای کودتا، که در سالهای دور و نزدیک نیز گامی در راه بازبینی خطاهای خود برنداشته و کمترین نقدی را بر کرده و ناکرده خویش روا ندانسته است
اندیشه پویا، شماره 76
- محمد علی موحد، خواب آشفته نفت: دکتر مصدق و نهضت ملی ایران، جلد دوم (تهران: انتشارات کارنامه، 1384)، 968
- حمید شوکت، پرواز در ظلمت: زندگانی سیاسی شاپور بختیار (تهران: نشر اختران، 1400)، 252
- موحد، خواب آشفته نفت، 567، 612، 968
- مهدی حاج ابراهیم عراقی، ناگفتهها: خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، پاریس ـ پاییز 1978-1357، به کوشش محمود مقدسی، مسعود دهشور، حمیدرضا شیرازی (تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1370)، 72، 74
- همان، 72-75
- همان، 75-77
- عزتالله سحابی، نیم قرن خاطره و تجربه: خاطرات مهندس عزتالله سحابی از دوران کودکی تا انقلاب 57، جلد اول (تهران: نشر فرهنگ صبا، 1379)، 99-100
- شاهد: ارگان حزب زحمتکشان ایران، شماره 142، 6 تیر 1329: 1
- همان، شماره 142، 6 تیر 1329: 1
- مذاکرات مجلس: ضمیمه روزنامه کشور شاهنشاهی ایران، دوره شانزدهم قانونگذاری، نشست 42، 8 تیر 1329
- مذاکرات مجلس، دوره هفدهم قانونگذاری، نشست 24، 22 مرداد 1331
- باختر امروز، شماره 872، 6 مرداد 1331: 2؛ همان، شماره 881، 18 مرداد 1331: 1، 7 ؛ همان، شماره 1151، 28 تير 1332: 2
- موحد، خواب آشفته نفت، 811
- همان، 683-684