حاشیهای بر نقد کاوه بیات
در آخرین شماره نشریه جهان کتاب (شهریور- مهر 1388) نقدی از آقای کاوه بیات بر کتاب “نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران از نگاهی دیگر” چاپ شده است. نویسنده کتاب آقای محمد حسن سالمی، نوه آیتالله کاشانی است که خود را حامل نامهای از سوی کاشانی به مصدق میداند. نامه مورخ 27 مرداد 1332 است و پیشنهاد همکاری برای جلوگیری از کودتایی که در شرف تکوین بود را پیش میکشد. پاسخ کوتاه مصدق در رد پیشنهاد آیتالله کاشانی و جنجال و هیاهویی که انتشار آن نامه پس از انقلاب برانگیخت، در نقد آقای بیات با عنوان “نهضت ملی: نگاهی دیگر و مکرر” مورد بررسی قرار گرفته است.
من نیز سالها پیش با آقای سالمی گفتگوی مفصلی درباره این نامه داشتم. پرسش و پاسخی به منظور فراهم ساختن امکانی تا دیدگاه خود را درباره آنچه به این نامه مربوط میشودبگویند. در همین فرصت، با توجه به آنچه از سوی موافق و مخالف ابراز شده بود، نظرم را با ارائه دلایلی درباره اصالت نامه و چند و چون آن توضیح دادم. 1 با توجه به پیشینه این موضوع و نیز آنچه در نقد آقای بیات عنوان شده است، لازم دیدم بدون آنکه به آن گفتگو بپردازم به چند نکته اشاره کنم.
آقای بیات درباره آن نامه مینویسند: با “توجه به ماهیت بحثانگیز این نامه، یعنی محتوای آن… و همراهی بخش چشمگیری از هواداران کاشانی با کودتاگران در آن مقطع، از همان مراحل انتشار اولیه این نامه، در حالی که در مورد اصالت و درستی آن پرسش هایی مطرح شد که در ادامه این یادداشت به یکی از جوانب آن اشاره خواهد شد. خود نامه و پاسخ چند سطری آن در چارچوب تلاشهایی که برای حذف نیروهای سیاسی هوادار دکتر مصدق در جریان بود اهمیتی تعیین کننده یافت…” آقای بیات در همین زمینه میافزایند، در این عصر که “عصر افشاگری بود… تک برگی عمده شد که آن هم در اصالتش تردیدهایی جدی وجود داشت.”2 منبع این “تردیدهای جدی” در نوشته آقای بیات، مقالهای است با عنوان “نامه کاشانی به مصدق از لحاظ سند شناسی” به قلم آقای ایرج افشار و جز این به هیچ منبع دیگری که درستی این “تردیدهای جدی” را ثابت کند اشاره نشده است.3
بیگمان تردید جدی کسی چون ایرج افشار در درستی یا نادرستی سندی قابل تامل و از اعتباری ویژه برخوردار است. اما در مقابل، کسی چون محمدعلی همایون کاتوزیان نیز که کارش چون کار افشار نظم و نسق دارد، درستی این سند را تایید کرده است.4 پس این نیز دارای اعتبار و قابل تامل است. از این رو، جای آن داشت که آقای بیات، اگر از “تردیدهای جدی در درستی این سند نام میبرند و از افشار یاد میکنند، به نظر کاتوزیان نیز در این خصوص اشاره میکردند تا برای خواننده روشن باشد در برابر آن تردید جدی، تاییدی جدی نیز وجود دارد. آن هم از سوی کسی که در شمار مدافعان آیتالله کاشانی نیست.
از مضمون نوشته آقای بیات، گاه چنین برمیآید که ایشان نیز در اصالت این نامه تردید دارند. نمونهای از این تردید را میتوان در نکتهای بازیافت که با استناد نوشته آقای افشار مینویسند: “اگرچه نکاتی که در ارزیابی اصالت این نامه مطرح شده جوانب مختلفی را شامل میشود که قاعدتا مستلزم بررسیهای بیشتر هستند، ولی یکی از مهمترین نکاتی که در این زمینه عنوان شد، بخش پایانی این نامه بود که در آن آمده است: «…سید مصطفی و ناصرخان قشقایی را برای مذاکره میفرستم…» حال آنکه با توجه به یادداشتهای منتشر شده ناصرخان میدانیم که او اصلا در تهران نبود که بتواند چنین وظیفهای را عهده دار شود… با توجه به حضور ناصرخان در فارس به سختی میتوان دریافت که آیتالله چگونه میخواستند ایشان را «… برای مذاکره…» بفرستند.” آقای بیات با تکیه بر گفتههای نویسنده کتاب که از شخصی به نام علوی به عنوان نماینده ناصرخان نام برده است، نتیجه میگیرند که “ولی شاید از این توضیح دکتر سالمی بتوان چنین برداشت کرد که احتمالا از نماینده” ناصرخان سخن در میان بوده است و نه خود او.”5
روشن نیست چرا نبودن ناصرخان در تهران را باید دلیل بر این دانست که “نمیتوانست چنین وظیفه ای را عهده دار شود.”؟ شاید ناصرخان با توجه به اختلافی که میان کاشانی و مصدق جریان داشت، پیش از سفر به فارس آمادگی خود را برای میانجیگری اعلام داشته و این اقدام را به تصمیم کاشانی موکول کرده بود تا هرگاه خواست به تهران بازگردد؟ شاید آیتالله کاشانی با توجه به حسن نیت و تمایل ناصرخان به میانجیگری میان او و مصدق، بی آنکه موافقت وی را برای این اقدام جلب کرده باشد، از او به عنوان میانجی نام برده باشد؟ مگر اینکه بگوییم کاشانی به جد میدانست کودتای 28 مرداد 1332 یک روز پس از نوشتن این نامه رخ میدهد و در این فاصله ناصرخان فرصت آن را نخواهد یافت تا به تهران بازگردد و میانجی میان او و مصدق شود. در این صورت نیز آنچه مورد تردید جدی قرار میگیرد، اصالت ادعای کاشانی در جلوگیری از کودتا است و نه اصالت نامه.
گذشته از این، با توجه به این اظهارنظر آقای بیات مبنی بر اینکه در میانجیگری میان کاشانی و مصدق “احتمالا ” از ” نماینده ناصرخان سخن در میان بوده است و نه خود او.” در اصالت نامه نمیتوان تردید داشت. اگر تعبیر ایشان را ملاک قرار دهیم، تنها تردیدی که باقی می ماند، این خواهد بود که ناصرخان یا نماینده او، کدام یک وظیفه داشتهاند از جانب آیتالله کاشانی برای میانجی گری به ملاقات مصدق بروند؟
در نقد آقای بیات، موضوع دیگری نیز درک مطلب را دشوار ساخته است. ایشان مینویسند: “سالهای سال است که دادههای ضروری جهت دستیابی به یک ارزیابی معقول از فراز و نشیب نهضت ملی شدن صنعت نفت در دست است ولی هنوز هم برای گروهی بخش مهمی از این بحث بر محور نامهای نوشته یا نانوشته از آیتالله کاشانی میچرخد؛ و در این میان یکی از گم شدن “وصیت نامه” موهوم بقایی در صندوق امانات مجلس شورا شکوه میکند و دیگری نیز منتظر افشای فلان سند منتشر نشده سی. آی. ای است. هرقدر هم بگویی راز نگفتهای نمانده و سّرالاسراری در کار نیست… به خرجشان نمی رود.” اگر این دیدگاه را بپذیریم، آنگاه پرسش دیگری پیش کشیده میشود. پرسشی که چرا خود ایشان در بررسی کتاب مورد بحث بخشی قابل توجهی را به موضوع این نامه و تردیدهایی که در اصالت آن وجود دارد اختصاص دادهاند و در اثبات ادعایشان، دلایل و شواهدی چون نقش ناصر خان یا نمایندهاش را پیش کشیدهاند؟ آن هم با مبنی بر اینکه آنچه “… در ارزیابی اصالت این نامه مطرح شده جوانب مختلفی را شامل میشود که قاعدتا مستلزم بررسیهای بیشتر هستند.”6
چنین به نظر می رسد که وجه بارزی از اختلاف پبرامون اصالت یا عدم اصالت این نامه و بحث های بی پایانی که پیرامون آن شکل گرفته است، نه در حوزه خط و سند شناسی که به نوبه خود از اهمیتی غیرقابل انکار برخوردار است، بلکه از نقطه نظر سیاسی و در حوزه کشمکش میان مدافعان آیت الله کاشانی و پیروان مصدق قابل بررسی است. در همان حوزه ای که آقای بیات با تکیه بر رخدادهای نخستین سالهای پس از انقلاب، به درستی از آن با عنوان “عصر افشاگری” یاد کرده اند.
هر چه هست، هم ناصر خان چند سالی پس از انتشار این نامه زنده بود و هم این فرصت فراهم بود تا ناگفته ها و ناروشنیهایی که درباره نقش احتمالی او در میانجیگری میان سران نهضت ملی وجود داشت آشکار شود. پیگیری این کار و یا هر آنچه به این نامه مربوط میشود، فرصتی را فراهم میساخت تا حقانیت مدافعان یا بیاعتباری مدعیان اصالت آن برملا گردد. مسئولیت از دست رفتن چنین فرصتی در این سالها بر عهده هر که باشد، مسلم است که اگر مدافعان کاشانی با انتشار “تک برگی” جنجال آفریده باشند، پیروان مصدق نیز تاکنون جز هیاهوی جعلی بودن آن، آهنگ دیگری ساز نکردهاند و انتظاری نیز جز این نمیرفت. انتظاری به قدمت سی سال که همچنان “مستلزم بررسی های بیشتر” نامیده میشود. آن هم در چند و چون راز و رمز تک برگی همچنان گشوده در دفتر روزگاری تلخ از زندگی و زمانه تاریخی ما. روزگاری که رویکرد بدان، همچنان در جنجال و هیاهو یا شکوه و مویه بر فرصتی گرانقدر که از کف رفته است سپری میشود.
بر حاشیه ماجرای آن نامه میتوان بیش از اینها نوشت. اما هر چه گفته شود، حرف آخر در همین نکته نغر آقای بیات نهفته است که باید اصل کار را داشت”، چرا که “اصل کار” دشوار است. وگرنه “تاریخنگاران میراثدار نهضت ملی از مصدقی گرفته تا اقسام بقاییچی و کاشانیگرای آن، هنوزهم در بند نقش ایوانند و انداختن تقصیر به گردن این و آن.” و بیگانگان نیز توفیقشان را “بیشتر مدیون فلاکت و درماندگی ما هستند تا سیاست و کیاست خودشان.”6
:: این نوشته در نشریه جهان کتاب، سال چهاردهم، شماره 9- 8 (پیاپی) 247، آبان و آذر 1388 به چاپ رسیده است.
1- بنگرید به “گفتگوی حمید شوکت با آقای محمد حسن سالمی درباره نامه آیتالله کاشانی به دکتر مصدق”، نشریه پیام امروز، شماره هفتم، شهریور 1374. این گفتگو در این تارنما موجود است.
2- کاوه بیات، “نهضت ملی: نگاهی دیگر و مکرر”، جهان کتاب، شماره 254 ـــ 244 شهریور، مهر 1388 ص 18
3- Homa Katouzian. Musaddiq and the struggle for power in Iran.pp.173-174, 287
این کتاب در ایران با عنوان مصدق و نبرد قدرت، ترجمه احمد تدین. موسسه خدمات فرهنگی رسا. چاپ دوم، تهران، 1372 منتشر شده است.
4- بیات. “نهضت ملی: نگاهی دیگر و مکرر”، صص 273 – 272
5-همان، صص 22- 20
6-همان، صص22