تاریخنگاری زیر سایۀ حزب توده: کتابشناسی تاریخِ حزب توده ایران در گفتگو با حمید شوکت.
نزدیک به هشتاد سال از تاسیس حزب توده ایران میگذرد و تاکنون دهها جلد کتاب و مقاله در بررسی کارنامه تاریخی این حزب نوشته شده است. از میان این آثار میتوان به جزوههای مختلفی اشاره کرد که تاریخنگاری داخلی این حزب هستند و با هدف تشریح وقایع تاریخی مانند بحران آذربایجان، نهضت نفت، کودتای ۲۸ مرداد و نقش حزب توده در آنها نوشته شدهاند. مثلا جزوه درباره ۲۸ مرداد که در سالهای بعد از ۲۸ مرداد نوشته شد و خلیل ملکی در جزوهای (درس ۲۸ مرداد از لحاظ نهضت ملی و از لحاظ رهبران حزب خائن توده) به آن پاسخ داد. در دهه پنجاه نیز از جمله میتوان به کتاب مشهور گذشته چراغ راه آینده، یا جزوه تجربه ۲۸ مرداد نوشته جوانشیر اشاره کرد که در صدد روایت تاریخ حزب توده و نقش این حزب در وقایع مهمی همچون ۲۸ مرداد بودند. اهمیت این قبیل نوشتهها و جزوهها، در تاریخنگاری حزب توده چیست؟ آیا میتوان اعتباری برای آنها در تاریخنگاری حزب توده قائل بود یا این آثار تنها نمونههایی برای اینگونه تاریخ ننوشتن محسوب میشوند؟
درباره حزب توده با شماری کتاب و مقاله روبهرو هستیم که هر یک به گوشههایی از تاریخ آن حزب اختصاص دارند و همان طور که اشاره کردید نقش و سیاست حزب توده را در گرهگاههای حساس تاریخ آن حزب بررسیدهاند. آثاری گاه خواندنی که با بررسی جنبههای گوناگونی از تاریخ حزب توده راهی به شناخت همهجانبهترما از سرشت و سرنوشت آن حزب گشودهاند.اما به رغم نقش با اهمیتی که حزب توده از شهریور 1320 به این سو در رویدادهای سیاسی ایران داشته است، آثار قابل توجهی که مجموعه تاریخ آن حزب را از آغاز تا پایان مورد بررسی قرار داده باشند اندک هستند. در این زمینه، آثار محققانهای چون ایران میان دو انقلاب یرواند آبراهامیان و مدرنیته، شبهه و دمکراسی اصغر شیرازی که در دسترس خواننده فارسیزبان قرار دارند انگشتشمارند
در بررسی تاریخ حزب توده و گستردگی دامنه آثاری که از آنها نام بردید باید چند موضوع را درنظر گرفت. نخست کتابها و مقالههایی که از دیدگاه دفاع از سیاست آن حزب نوشته شده و اغلب جز توجیه اندیشه و کردار حزب توده هدف دیگری نداشتهاند. اینگونه آثار چون جزوه درباره ۲۸ مرداد یا خاطرات اردشیر آوانسیان و آنچه عبدالصمد کامبخش با عنوان نظری به جنبش کارگری و کمونیستی در ایران نوشته است، از این بابت اهمیت دارند که ما را با ذهنیت نظریهپردازان و کارگزاران آن حزب آشنا میکنند و از این منظر قابل اعتنا هستند. از سویی دیگر، کتابهایی نیز چون گذشته چراغ راه آینده است به بررسی تاریخ حزب توده پرداختهاند که داعیه دیگری دارند. کتابی که سالها اثری انتقادی درباره حزب توده به شمار میآمد و با اقبال گستردهای روبهرو بود. آن کتاب به رغم شهرتی که یافته است، با همان ذهنیت “تودهای” یا در واقع همان دریافتی نوشته شده که ظاهرا به انتقاد از آن برخاسته است. گذشته چراغ راه آینده است نمونهخوبی است برای آنکه چگونه “نباید” تاریخ نوشت. درباره درس ۲۸ مرداد از لحاظ نهضت ملی و از لحاظ رهبران حزب خائن توده ملکی یا سایر آثار او ماجرا جز این است و بررسی آن به تعمق بیشتری نیاز دارد که به آن خواهم پرداخت
در سوال قبلی به جزوهای اشاره کردیم که خلیل ملکی در زندان پس از کودتای ۲۸ مرداد در نقد عملکرد حزب توده در نهضت ملی نوشت. شاید بتوان نخستین تاریخنگاریهای مستقل درباره حزب توده را به چهرههای منشعب در سال ۱۳۲۶ از این حزب نسبت داد. ملکی و انور خامهای و اسحق اپریم از این جمله هستند. ملکی متون فراوانی از جمله خاطرات سیاسی، مجموعه مقالات برخورد عقاید و آراء و جزوه درس ۲۸ مرداد را در تشریح کارنامه حزب توده نوشت. خامهای نیز در خاطراتش تلاش کرد با دیده نقادانه حزب توده و کارنامه دهه بیست آن را بررسی کند. جزوات چه باید کرد؟ و حزب توده بر سر دو راه اسحق اپریم نیز از همین دسته هستند. به باور شما این آثارِ منشعبان از حزب توده و بهخصوص خلیل ملکی در تاریخنگاری حزب توده چه جایگاهی دارند؟
اهمیت این آثار در شناخت از حزب توده انکارناپذیر است. به ویژه از این بابت که نویسندگان آن با دیدگاهها و و چندوچون شکلگیری آرا و اندیشه آن حزب از درون آشنا بودند. از این جهت با این امکان روبهرو بودند تا با مسایلی آشنا شوند که بر ساختار ایدئولوژیک حزب و چگونگی نبرد قدرت میان جناحبندیهای آن شکل بخشیده بود. همین واقعیت آنان را در موقعیتی ویژه قرار میداد که در برخی از زمینهها به آنچه از نظر دیگران پنهان مانده بود آگاهی یابند. بازتاب این آگاهی در چنین آثاری ما را با جنبههای کمتر شناخته شده آن حزب آشنا میکند و از این جهت درخور توجه است
هسته اصلی دیدگاه ملکی در جزوهیا کتابی که از آن نام بردید بر این اساس استوار است که کودتای 28 مرداد رویدادی اجتنابپذیر بود. رویدادی اجتنابپذیر که در نتیجه “خیانت” حزب توده به واقعیت بدل شد. ملکی “بیعملی” آن حزب را در آن روزهای سرنوشتساز 25 تا 27 مرداد 1332 دلیلی استوار برای درستی استدلال خود میداند. دلیلی که همواره از سوی مدافعان او تکرار شده و بیش از آنکه بر دادههای تاریخی استوار باشد، بر کینتوزی ایدئولوژیک و نادیدهانگاردن واقعیات استوار است. اگر “بیعملی” حزب توده را نشانهای موثر در پیروزی کودتا بدانیم، در آن صورت نقش جبهه ملی و مصدق در مقام رئیس دولت با سیاست حزب توده در جریان کودتا قابل قیاس نیست. مصدقی که در آستانه کودتا همگان را به حفظ “آرامش” و عدم ایستادگی در برابر رویدادی که به پیروزی کودتاگران انجامید فراخوانده بود. در این میان سهم ملکی و حزب زحمتکشان ملت ایران نیروی سوم را که او در رهبری آن قرار داشت نیز نمیتوان نادیده گرفت. نیروی سوم در آخرین شماره ارگان آن تشکیلات در 27 مرداد 1332 که نشانه وفاداری ملکی و یارانش به مصدق بود نوشت: “هیئت اجراییه حزب زحمتکشان ملت ایران نیروی سوم از کلیه رفقای حزبی و سازمان جوانان انتظار دارد که از امروز به بعد در تظاهرات خیابانها شرکت نکنند، زیرا وظیفه بزرگ ملی انجام شده و حالا باید مطابق نقشه دقیق و صحیح به مسئولین امر اجازه داد که از نقشههای اخلالگرانه اقلیت منحوس و منفور جلوگیری کند. سیاست مشترک توده-نفتی این است که تشنج و غارت و هرج و مرج ایجاد کند. باید از زد و خورد با نیروی انتظامی اجتناب کرد و مقررات آن را محترم شمارد. البته ملت انتظار دارد که دولت ملی از دو اقلیت اخلالگر جداً جلوگیری کند و یا اجازه بدهد که ملیون خود این وظیفه را انجام بدهند.”1 امید و انتظاری بیهوده که در شامگاه همان روز برای ملکی و یارانش چون تاوان تلخ خطاهای آنچه رهبری خردمندانه مصدق، “پیشوای نهضت ضد استعماری” مینامیدند به واقعیتی انکارناپذیر بدل شد. آن وقت ملکی و مدافعانش به جای رویکردی نقادانه به سیاستهای نادرست مصدق که جز بنبست راه به جایی نمیبرد، “گناه” را به گردن حزب توده میاندازند و وجدان خود را آسوده میسازند. بر چنین روالی، شیرازی نیز در کتابی که از آن نام بردم به آن حزب خرده میگیرد که چرا “روز کودتا هیچ مقاومتی از خود نشان نداد.”2 بی آنکه آنچه “بیعملی” حزب توده نام گرفته است را به داوری درباره سیاستی که مصدق و ملکی در برابر کودتاگران پیش گرفته بودند نیز تسری بدهد.
گذشته از اینها، ملکی در کتاب درباره درس ۲۸ مرداد از لحاظ نهضت ملی و از لحاظ رهبران حزب خائن توده و یا سایر آثارش همه جا از “سرسپردگی” حزب توده به شوروی نام میبرد. او از همان آغاز جدایی از حزب توده تا روزگاری که با نوشتن مقالاتی در شاهد به جستجوی آنچه زمینههای وابستگی بیچونوچرای رهبران آن حزب از همسایه شمالی مینامید، از ویژگیهای منفی فردی آنان سخن گفت و آن را انگیزه فرمانبرداری از شوروی دانست. دیدگاه ملکی در نقد حزب توده و یافتن پاسخی بر آنچه دلیل فرمانبرداری آن حزب از شوروی مینامید بنای استواری نداشت. اعضای حزبی که به گمان او شهامت اظهارنظر نداشتند و کادرها و رهبرانی که جز سرسپردگی بدیل دیگری نمیشناختند. در داوری ملکی برای یافتن دلیلی در شیفتگی اعضا، کادرها و رهبران حزب توده به سوسیالیسم روسی گزینه دیگری در میان نبود. او همه چیز را به ویژگیهای منفی فردی و “خدمتگزاری” رهبران آن حزب به سیاستهای مسکو فرومیکاست. حال آنکه آنچه او وابستگی حزب توده به شوروی مینامید دلایلی ریشهدارتر از آن داشت که پنداشته بود.
رهبران حزب توده چون کمونیستهای سراسر جهان انقلاب اکتبر را نخستین انقلاب پیروزمند کارگری و شوروی را پایگاه انقلاب جهانی میدانستند که تحت رهبری لنین و استالین به استقرار سوسیالیسم در آن کشور انجامیده بود. سوسیالیسمی که در باور آنان از هر سو مورد تهاجم امپریالیسم و نیروهای ارتجاعی قرار داشت. پس وظیفه کمونیستها و خلقهای تحت ستم بود که به دفاع از شوروی برخیزند و سیاست خود را با خواستها و نیازهای آن همگام سازند. در این مفهوم “خدمتگزاری” معنا نداشت و اگر داشت برخاسته از همان جهانبینی و مرامی بود که اساس سوسیالیسم یا آنچه سوسیالیسم نام گرفته بود را تشکیل میداد. این ایدئولوژی از توان و دینامیسمی شگفتانگیز برخوردار بود و نهتنها سران حزب توده، که شمار بیشماری از نامآوران جهان را در عرصه سیاست، فرهنگ، علم و هنر شیفته و مفتون تواناییهای خویش ساخته بود. ملکی به رغم تلاش پیگیرش برای شناخت از سرشت و سرنوشت حزب توده، از آگاهی به چندوچون دلایل شیفتگی آن حزب به سوسیالیسم روسی یا آنچه “پایگاه انقلاب جهانی” و “ستاد زحمتکشان جهان” نامیده میشد بازماند. من به این مسئله در کتابی که درباره زندگی سیاسی ملکی نوشتهام و به زودی منتشر خواهد شد پرداختهام.
عمده کتب تاریخی مربوط به حزب توده ایران در سالهای پس از فروپاشی این حزب (۱۳۶۲) منتشر شدهاند و بیشتر خاطرات سیاسی اعضای کمیته مرکزی حزب تودهاند که در خارج از ایران یا در دوران زندان و تحتنظر بودن در ایران به شکل مصاحبه یا خاطرات خودنوشت منتشر شدهاند. کژراهه (خاطرات طبری که ابتدا در سال ۱۳۶۳ به صورت پاورقی در روزنامه اطلاعات و سپس در سال ۶۶ به صورت کتاب منتشر شد)، خاطرات ایرج اسکندری (به صورت مصاحبه با بابک امیرخسروی و فریدون آذرنور ابتدا در سال ۱۳۶۴ در اروپا و سپس در سال ۱۳۷۲ در ایران منتشر شد) و خاطرات کیانوری (که به صورت مصاحبه در ایام زندان تهیه و در سال ۱۳۷۲ منتشر شد) از این جمله هستند. نخستین مورد این خاطرات، کژراهه خاطرات سیاسی احسان طبریست. آیا جنابعالی اهمیت تاریخی برای کژراهه قائل هستید؟ علت پرسشم آنجاست که در زمان انتشار کژراهه، بسیاری تبلیغ کردند که این خاطرات طبری نیست و توسط افراد دیگر نوشته شده اما با مطالعه سایر کتابهای خاطرات که در سالهای بعدی منتشر شد، صحت بسیاری از ادعاهای طبری در خاطراتش معلوم است. دیدگاه شما چیست؟
خاطرات طبری و کیانوری در قیاس با خاطرات اسکندری از عیار دیگری هستند. داوری در اینباره و آنچه در آن خاطرات عنوان شده است، تنها با گمانهزنی ممکن است که پاسخگو نخواهد بود. پس شاید بهتر باشد از دریچه دیگری به آنها نگریست. شاید میبایست پرسید اگر حزب توده حزبی قانونی بود و طبری و کیانوری در فضای دیگری خاطراتشان را مینوشتند؛ اگر به جای زندان همچنان در مهاجرت بودند و به این کار دست میزدند، آیا حاصل کار همین میبود که در اختیار ما قرار گرفته است؟ گمان نمیکنم پاسخ به این پرسش چندان دشوار باشد. بر این اساس، برای آن دو کتاب به ویژه اگر بنا باشد مبنای شناخت یا زمینهای برای تحقیق و بررسی درباره آن حزب باشد دلیلی نمیبینم. بی آنکه بگویم هر چه در آن دو کتاب گفته شده است بی اساس و ساخته و پرداخته کسان دیگری است و ارتباطی با دیدگاه و جهانبینی طبری و کیانوری ندارد. خاطرات مریم فیروز که بر اساس مصاحبه تنظیم شده نیز از همین دست است. در آن کتاب نیز به داوریها و ارزیابیهایی برمیخوریم که با جهانبینی مریم فیروز و اعتقادی که به سوسیالیسم روسی داشت خوانایی دارد. او در همان آغاز مینویسد، هنگام تدوین آن کتاب به اسناد و مدارک لازم “آنگونه که شاید و باید” دسترسی نداشته است. میافزاید: کتاب خاطرات همسرش کیانوری را نیز نخوانده است.3 بر این اساس، چگونه میتوان چنین کتابی مرجعی برای شناخت از حزب توده دانست و به داوریهای آن در بازبینی گذشته اعتماد کرد؟ کتابی که با چنان امکاناتی، آن هم در شرایطی که مریم فیروز در آن قرار داشته تدوین شده است. کتابی که نامی از مصاحبهکنندگان آن به میان نمیآید و نشانی جز یک صندوق پستی ندارد.
دو کتاب مهم درباره حزب توده ایران خاطرات ایرج اسکندری و کیانوری هستند که هر دو به شکل مصاحبه تنظیم شدهاند و در هر دو اینچنین به نظر میرسد که این دو رهبر باسابقه حزب توده تلاش دارند نقش خود را در حوادث حاشیهدار حزب ناچیز جلوه بدهند. قضاوت شما درباره خاطرات اسکندری و کیانوری چیست؟ کدام را صادقانهتر میدانید و معتبرتر؟
معتبرتر به جای خود. اما لفظ صادقانه بودن خاطراتی سیاسی، آن هم خاطرات سیاسی دو نفر از رهبران حزب توده ایران لفظی اخلاقی است که پاسخ بدان جز به یاری پرواز اندیشه شدنی نیست و راهگشا نخواهد بود. روشن است که بیان خاطرات اسکندری و تدوین آن به صرف آنکه در فضایی آزادانه انجام گرفته است به عنوان یک اثر در رویکرد به تقویم و تاریخ حزب توده از سوی کسی چون او قابل استناد است. هر چند این به معنای آن نیست که آنچه گفته است ضرورتا عین حقیت است، چه رسد به آنکه “صادقانه” باشد یا نباشد و بتوان از این دیدگاه درباره آن به داوری نشست. اما آنچه تلاش اسکندری و کیانوری برای ناچیز شماردن نقش خود در حزب توده مینامید تنها به آن دو رهبر آن حزب محدود نمیشود. این شاید نوعی “ویژگی ملی” ما باشد که رهبران احزاب و سازمانهای سیاسیمان مسئولیتخطاهای خود را نمیپذیرند. اگر نیک بنگریم، خواهیم دید که دیگران نیز چون اسکندری و کیانوری کم و بیش چنین هستند. ملکی نیز به رغم نگاه تیزبین و ذهنیت نقاد و جستجوگر خود، همواره در نقد اشتباهات دیگران سختگیر و بی پروا و در بازبینی خطاهایش که به ندرت پیش آمده، گوشۀ چشمی همدلانه داشته است. او نیز در داوری درباره گذشتهاش در حزب توده، آنجا که به نقشش در آن حزب مربوط بود چنین کرده است. ملکی نیز در آثارش اگر چه از صراحت در نقد بیپروای خطاهایش نام میبرد. اما نقش خود را در حزب توده به سهم ناچیزی فرومیکاهد و سخنی از این به میان نمیآورد که با عضویت در هیئت تحریریه نامه رهبر، کمیسیون تفتیش و هیئت اجراییه موقت آن حزب سهمی انکارناپذیر در تدوین و تبلیغ سیاستهای حزب داشته است. او آنچه در نقد خود مینویسد، نه نقد که توضیح رنجی است که به دنبال جدایی از حزب توده با آن روبهرو شده بود. رنجی برخاسته از اتهامات تندی که سران حزب توده به او نسبت دادند و نامش را به زشتی آلودند. اما مگر نه اینکه ملکی نیز درباره پیشینه و کردار رهبران حزب با همان زبان با آنان سخن گفته و از اینکه دست در دست فاسدترین عناصر هیئت حاکمه با استعمار بریتانیا همراه و همگام شده بودند نام برده بود؟ بیگمان تندیها و اتهامات ملکی و حزب توده به یکدیگر آیینهای از فرهنگ حاکم در چگونگی پیشبرد رقابتها و نبرد قدرت در میان دیدگاههای سیاسی آن روز ایران بود. رقابتهاو نبرد قدرتی که هر چه بود، اختلاف را در دیدگاه سیاسی به اتهام شخصی و سرسپردگی به بیگانگان فرومیکاست.
با توجه به نقش گسترده کیانوری در حزب توده بهخصوص در سالهای پس از پیروزی انقلاب، خوب است تمرکز بیشتری بر کتاب خاطرات خودنوشت او داشته باشیم. برخی معتقدند کیانوری در خاطراتش که در سال ۱۳۷۲ منتشر شد و همچنین کتاب مفصل دیگری با نام گفتوگو با تاریخ که در دهه هشتاد منتشر شد، با وارونهنمایی بسیاری از حوادث تاریخی و دروغگویی، خدمتی به بیان تاریخ حزب توده نکرده و از این منظر خاطرات او فاقد ارزش تاریخی است اما برخی دیگر معتقدند که کیانوری در همین دو کتاب کاملا روی مواضعش در دفاع از موضع حزب توده ایران قبل و بعد از انقلاب راسخ باقی مانده و از این جهت خاطراتش را باید دفاعیه مفصلی بر کارنامه حزب دانست. دیدگاه شما درباره خاطرات کیانوری چیست؟
چنانکه پیشتر اشاره کردم، خاطرات کسانی چون طبری، کیانوری یا مریم فیروز را باید از منظر دیگری مورد بازبینی قرار داد و آن فضایی است که آن خاطرات در آن تدوین شده است. این فضا در نفس خود خاطراتی از این دست را فارغ از آنکه تا چه اندازه به واقعیتها تکیه دارد یا به دور از آن است؛ تا کجا “خدمت” و از کجا “خیانت” است، خواهی نخواهی فاقد ارزش تاریخی میسازد. از اینجا به بعد هر چه بگوییم حدس و گمان است و تا آنجا که به شناخت ما از حزب توده مربوط میشود راه به جایی نمیبرد. البته هر کس مختار است از خلال گفتهها و از میان خطوط چنان آثاری به نتیجهای برسد. اما آنچه اثری را قابل استناد و دارای ارزشی تاریخی میسازد، بنیاد و مناسبات دیگری دارد
در میان معدود کتب تحلیلی در تحلیل تاریخ حزب توده، میتوان به کتاب ایران بین دو انقلاب نوشته یرواند آبراهامیان (فصل مربوط به حزب توده) اشاره کرد. نظرتان درباره این منبع در پرداختن تحلیلی به تاریخ حزب توده چیست؟ برخی پژوهش آقای ابراهامیان را دارای سوگیری مثبت به نفع حزب توده ایران میدانند، نظر شما چیست؟
کتاب آبراهامیان که مهمترین فصل آن از نظر حجم کتاب به حزب توده اختصاص دارد با معیارهای آکادمیک اثری محققانه است. جانبداری آبراهامیان از حزب توده در این کتاب یا آنچه شما سوگیری مثبت او به نفع حزب توده مینامید را به خودی خود ایرادی نمیبینم. چگونه ممکن است به بررسی تاریخ حزبی چون حزب توده پرداخت و “جانبدار” نبود؟ روایتهای تاریخی ناگزیر همواره جانبدارانهاند. آنچه اهمیت دارد این است که یک اثر تحقیقی به رغم رویکردی جانبدارانه جانب نقد، بازبینی و بازنگری را رها نسازد. دریافتی که آبراهامیان اینجا و آنجا آن را نادیده میگیرد. در گفتگویی درباره اسناد سی. آی. اِ که چندی پیش منتشر شدند ملکی را متهم میکند که از آمریکا پول گرفته بود. مینویسد: “… گرچه شاید نمیدانسته این پولها از آمریکا میآیند. اگر بخواهیم بگوییم نمیدانسته باید او را خیلی خامخیال فرض کنیم.” در چنین ادعایی یک کلمه واقعبینانه وجود ندارد. آبراهامیان میافزاید: “ما میدانیم که حتی پیش از 1953 هم سازمان سیا به آن چیزی که “حزب تیتوییستها” مینامید، یعنی حزب “زحمتکشان” پول میداد. حالا این پول را احتمالا از طریق مظفر بقایی میرساندند. اما برای ملکی خامخیالی میبود که نداند پول دارد از سازمان سیا میآید.”4 ادعایی که نه بیان یک واقعیت مستدل متکی بر دادهای تاریخی، بلکه اگر جا داشته باشد از این لفظ استفاده کنم فال قهوه است.
بقایی، ملکی و حزب زحمتکشان ملت ایران در جریان جنگ سرد همان قدر بیان واقعیتی انکارناپذیر در رویدادهای سیاسی ایران بودند که اسکندری، کیانوری و حزب توده. واقعیتی که از مناسبات طبقاتی و چارهجویی احزاب و گرایشهای اجتماعی در چیرگی بر مشکلات ایران نشئت گرفته بود. فروکاستن این واقعیت به کمک مالی این یا آن دولت بیگانه و گمانهزنی درباره هوشیاری یا “خام خیالی” ملکی در این عرصه نه به اعتبار آگاهی تئوریک و نظم متدیک، که به راه و رسم مروت نیز جایز نیست. نیک و بد رویارویی بقایی و ملکی با حزب توده و شوروی دلایلی پیچیدهتر از آن داشت که با چنین دستاویزی قابل توضیح باشد. همان طور که نمیتوان پیروزی کودتا و شکست مصدق را به دسیسههای انگلیس و کمکهای مالی آمریکا به کودتاگران فروکاست.
حجم وسیعی از کتابهای منتشرشده در ایران درباره حزب توده، اسنادی است که توسط مراکز تحقیقاتی دولتی منتشر شدهاند. مجموعه اسناد ساواک درباره حزب توده ایران و اعضای ارشد آن، کتاب مفصل حزب توده ایران از شکلگیری تا فروپاشی و برخی اسناد مربوط به دادگاه سران حزب توده از این جمله هستند. برخی معتقدند چون این کتب توسط پژوهشگران مستقل تهیه نشدهاند یا اجازه دسترسی عمومی به اصل اسناد منتشرشده در آنها نیست، فاقد اعتبارند. اما برخی معتقدند از همین کتب نیز میتوان استفادههای مفیدی درباره تاریخ حزب توده ایران داشت. نظر شما چیست؟
پیشتر درباره اعتبار یا عدم اعتبار چنین آثاری گفتگو کردیم. برای نمونه، کتاب چپ در ایران به روایت ساواک: کادرهای حزب توده و یا حزب توده ایران از شکلگیری تا فروپاشی 1320-1368 آثار قابل توجهی برای شناخت از آن حزب هستند. اینگونه آثار چون اسناد موجود در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران تصویر روشنی از آغاز، رشد و فروپاشی حزب توده به دست میدهند. اما توجه به آنها بستگی به رعایت نکتهای حساس دارد که گاه از نظر دورمیماند. هر سند و گزارشی به صرف آنکه از دقت و نظمی منطقی برخوردار است ضرورتا ملاک سنجشی مستند و متکی بر واقعیات نیست و نباید مبنای ارزیابی نهایی قرار گیرد. داوری درباره درستی و نادرستی آنچه در اسناد دولتی ثبت شده است، فارغ از آنکه اسناد دولتی ایران هستند و یا گزارش کارگزاران و سفرای مقیم ایران به دولتهای متبوع خود در آرشیو وزارت خارجه آلمان، آمریکا و انگلیس میبایست محتاطانه انجام شود و همواره مورد بازبینی و وسواسی هوشیارانه قرار گیرد. در مورد خاطرات یا اسناد شخصی و خصوصی نیز جز این نیست
به اعتقادتان چه تاریخنگاران و پژوهشگرانی جدیتر و دقیقتر به کارنامه حزب توده پرداختهاند و مهمترین پژوهشها در بررسی کارنامه حزب توده چه کتابهایی هستند؟
در اینجا میبایست تفاوت میان خواننده علاقمند به تاریخ جریان چپ در ایران با مورخی که به کار تحقیق درباره حزب توده میپردازد را در نظر گرفت. برای مورخی که در این عرصه تحقیق میکند، بررسی اسناد حزب توده اساس کار را تشکیل میدهد. در همین زمینه، گفتگوهای حمید احمدی، مدیر انجمن تاریخ شفاهی ایران با شماری از کادرها و عناصر موثر حزب توده قابل توجه است
افزون بر این، اسناد دولتی پیش از انقلاب چون کتاب سیاه درباره سازمان نظامی آن حزب یا سیر کمونیسم در ایران، نوشته سرهنگ علی زیبایی و نیز اسناد ساواک درباره جریان چپ که در جمهوری اسلامی انتشار یافتهاند دارای اهمیت هستند. روحالله عباسی، خاطرات یک افسر تودهای و سازمان افسران حزب توده ایران 1333-1323، نوشته محمد حسین خسروپناه، در کنار خاطرات اعضا، کادرها و رهبران حزب توده نیز آثاری هستند که هم برای آشنایی خواننده علاقمند به تاریخ جریان چپ در ایران مفیدند و هم به کار پژوهشی میآیند. آخرین نمونه چنین آثاری زندگینامه سیاسی بابک امیرخسروی است که به تازگی انتشار یافته است
گذشته از این، با توجه به اینکه دورانی طولانی از تاریخ حزب توده در مهاجرت سپری شده است، آثاری که به این دوره از تاریخ آن حزب میپردازند فصل مهمی را در دفتر و کارنامه حزب توده تشکیل میدهند. خانه دایی یوسف، نوشته اتابک فتحاللهزاده، در ماداگان کسی پیر نمیشود، اثر عطاالله صفوی، جاسوسی در حزب و نیز سالهای مهاجرت، نوشته قاسم شفیع نورمحمدی نمونههای از آثاری خواندنی در این زمینه هستند و چشمانداز تازهای در برابر ما میگشایند. با گامهای فاجعه، نوشته شیوا فرهمند راد نمونه خواندنی کتاب دیگری است که ما را با رویدادهای اندوهبار واپسین روزهای حزب توده آشنا میکند
اندیشه پویا . شماره 69، مهر 1399
فایل PDF این مصاحبه را میتوانید از اینجا دانلود کنید.
1- “اطلاعیه حزب زحمتکشان ملت ایران نیروی سوم،” نیروی سوم: ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران نیروی سوم، شماره 246، سهشنبه 27 مرداد 1332: 1.
2- اصغر شیرازی، مدرنیه، شبهه و دمکراسی: برمبنای یک بررسی موردی دربارۀ حزب توده ایران از آغاز تا سال 1378 (تهران: نشر اختران، 1386)، 76.
3- مریم فیروز، خاطرات مریم فیروز: فرمانفرمائیان (تهران: موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه. انتشارات اطلاعات، 1373)، 11، 98.
4- https://iranwire.com/fa/features/23296