نامههای احمد قاسمی به همسرش اعظم صارمی در تاریخ سیاسی ایران در نوع خود یگانه است. این نامهها بیانگر امید و آرزو، رنج و اندوه، و عشق بی پایان مردی به همسرش است که روزگاری در شکل بخشیدن به جریان چپ ایران نقشی انکارناپذیر داشته است.
احمد قاسمی از نامآوران حزب توده ایران بود. او با عضویت در هیئت تحریریه نامه رهبر، ارگان مرکزی آن حزب جایگاه ویژهای در دستگاه تبلیغاتی حزب داشت. این جایگاه با عضویتاش در کمیسیون تفتیش و بعدها در کمیته مرکزی حزب توده ایران توان او را در شکل بخشیدن بر سیاستهای حزب دوچندان میکرد. نام قاسمی نخستین بار با ماجرای قیام افسران خراسان در مرداد ۱۳۲۴، هنگامی که مسئولیت کمیته ایالتی حزب توده را در گرگان بر عهده داشت بر سر زبانها افتاد.
قاسمی پس از تیراندازی به محمد رضا شاه در پانزدهم بهمن ۱۳۲۷، که ممنوعیت حزب توده و دستگیری و محاکمه سران آن حزب را به دنبال داشت، به ده سال زندان محکوم شد. او در آذر ۱۳۲۹، هنگامی که دوران محکومیتش را در زندان قصر میگذراند، همراه چند نفر از رهبران حزب از زندان گریخت. ماجرای گریز او و سران حزب از زندان و مهاجرت آنها به شوروی در شمار رویدادهای پرماجرایی است که چند و چون آن اینجا و آنجا، همچنان در هالهای از راز و رمز پنهان مانده است.
قاسمی پس از سیاست استالینزدایی خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۵۶ به انتقاد از آن سیاست پرداخت. او با رشد اختلافات میان چین و شوروی به نقد سیاست حاکم بر حزب کمونیست شوروی دست زد و به مخالفت با آنچه از سوی حزب کمونیست چین رویزیونیسم خروشچفی نامیده میشد برخاست.
در ادامه این روند، حزب توده در پلنوم یازدهم کمیته مرکزی، که در دی ۱۳۴۳ (ژانویه ۱۹۶۵) برگزار شد، او و غلامحسین فروتن عضو دیگر کمیته مرکزی را از آن تشکیلات اخراج کرد و عضویت عباس سغایی عضو مشاور کمیته مرکزی را به حالت تعلیق در آورد. با اخراج آنان از حزب و پیوستنشان به تشکیلاتی که در رویارویی با حزب توده شکل گرفته بود و سازمان انقلابی حزب توده ایران در خارج از کشور نام داشت، فصل تازهای در زندگی سیاسی قاسمی آغاز شد. فصلی که با سختیها و دشواریهای فراوان همراه بود.
عضویت قاسمی، فروتن و سغایی در سازمان انقلابی دیری نپایید. آنان به دنبال اختلافاتی که به ویژه در ارزیابی از پیشینه و ماهیت حزب توده شکل گرفت و بازتابی از نبرد قدرت در تشکیلات تازهپای سازمان انقلابی بود در آذر ۱۳۴۵ (نوامبر ۱۹۶۶) از آن سازمان اخراج شدند.
قاسمی و فروتن پس از اخراج از سازمان انقلابی در تیر ماه ۱۳۴۶ (ژوئیه ۱۹۶۷) دست به تشکیل سازمان مارکسیستی- لنینیستی توفان زدند. دفاع از جمهوری تودهای چین و آلبانی جای ویژهای در سیاست این تشکیلات مائوئیستی داشت. توفان چون سازمان انقلابی، آنچه را که مبارزه با تجدیدنظرطلبی در اصول مارکسیسم- لنینسیم و وفاداری به آموزههای لنین، استالین و اندیشه مائو تسهدون مینامید بر پرچم خود نوشته بود.
قاسمی در بهمن ۱۳۵۲، هنگامی که ۵۸ سال داشت به سکته قلبی در مونیخ درگذشت. اکنون با گذشت پس از چهل و پنج سال از مرگ او، انتشار این نامهها نور تازهای بر زندگی سیاسی و شخصیت فردی او میافکند. او در این نامهها نه تنها مسایل سیاسی را با همسرش که روزگاری عضو رهبری سازمان زنان حزب توده بود در میان میگذارد و در هر عرصهای با او به بحث و گفتگو میپردازد، بلکه با بیپروایی شگفتانگیزی احساساتش را نسبت به همسرش در جزییترین زوایا آشکارا بر روی کاغذ میآورد. چنین راه و رسمی به ویژه در فرهنگ سیاسی ما بیمانند است و دریچهای میگشاید که میتوان در پرتو آن به شناخت بهتری از دیدگاههای او و جهانی که در آن میزیست پی برد.
بررسی این نامهها نگاهی از درون به زندگی و زمانه مردی است که در نبرد کار و سرمایه نماد بارز کمونیستی با سرشت ویژه بود. این سرشت ویژه معنای واقعی خود را بیش از هر چیز در نظمی آهنین، ایمانی خللناپذیر، شکیبایی در برابر دوستان و ناشکیبایی در برابر دشمنان یا آنچه دشمن میپنداشت بازمییافت. قاسمی از چنین دیدگاهی به خود و پیرامونیان خود مینگریست. در جهانی که بر گستره بوم و بام آن جز نیک و بد، جز خدمت و خیانت و جز سیاهی و سپیدی تصویر دیگری نقش نمیبست و خاکستریها را نمیشناخت. گویی با نبرد برای بهروزی و نیکبختی فرودستان، عمری را افتان و خیزان در راه نظامی که بنیادش بر تازیانه استوار بود سپری کرده باشد.