عباس میلانی و تصویر مخدوش چهرهای یکتا در جنبش چپ
عباس میلانی نامی آشنا در فضای مجازی است که از سنت و مدرنیه تا بیهقی و سعدی، از ابراهیم گلستان تا محمد قوچانی، از اردشیر زاهدی تا محمدرضا شجریان، در هر عرصهای حرف و سخنی دارد. آخرین آنها تکنگاری او در سایت بی بی سی فارسی درباره “مهدی خانبابا تهرانی، چهرهای یکتا در جنبش چپ” است. مرا جز این مورد اخیر کاری با اینها نیست که صلاح مملکت خویش خسروان دانند. اینجا روی سخنم با او نیست. اما از این بابت که در این نوشته به جعل رویدادی درباره کنفدراسیون در کتاب نگاهی از درون به جنبش چپ ایران و گفتگوهایم با تهرانی پرداخته و به تطهیر ساواک دست زده است، میخواهم مسئولان بخش فارسی بنگاه خبرپراکنی بریتانیا را خطاب قرار دهم. خطاب قرار دهم و بگویم چرا پراکندن هر حرف و سخن بیپایهای را “صفحهای برای دیدگاه کارشناسان و صاحبنظران” نام مینهد و به بهانه اینکه آنچه عنوان میشود “بیانگر نظر نویسنده آن است”، گریبان خود را از پذیرش هر مسئولیتی رها میسازند؟
تهرانی در شخصیتپردازی میلانی عنصر گمگشتهای است که نقشی موثر در ایجاد تشکلهایسیاسی داشته است. اما چون “روح سرکش و فردگرایش با نفس کار تشکیلاتی ناسازگار بود”، یا به آنها نپیوست یا اگر پیوست عضویتش “دیری نپایید.”1 میلانی با چنین توصیفی به بررسی شخصیت تهرانی پرداخته است. شخصیتی که هر چند خود را در قید و بندهای تشکیلاتی محبوس نمیکرد، اما به رغم ادعای میلانی سالیان طولانی در کنفدراسیون عضویت داشت. عضویتش در سازمان جوانان حزب توده و نقشش در تشکیل سازمان انقلابی حزب توده ایران و سالهایی که با عضویت در آن تشکیلات در بخش فارسی رادیو پکن کار میکرد در خاطراتش ثبت شده است. تهرانی از انشعاب در سازمان انقلابی و تشکیل گروه کادرها در تیرماه 1348 تا آستانۀ انقلاب در بهمن 1357 از رهبران اصلی آن گروه بود. از جبهه دمکراتیک ملی نیز که از بنیانگذارانش بود جدا نشد. آنچه ادامه فعالیت او را در آن تشکیلات سد کرد، عمر کوتاه آن جبهه بود که در نتیجه شرایط سیاسی حاکم به ایران دیری نپایید؛ نه “روح سرکش و فردگرای” او که “با نفس کار تشکیلاتی ناسازگار بود.” تهرانی چند سال نیز در شورای ملی مقاومت رجوی و بنی صدر که با هدف ایجاد “جمهوری دمکراتیک اسلامی” تشکیل شده بود عضویت داشت. کدام یک از اینها نشانه آن است که عضویتش در سازمانهای سیاسی دیری نپاییده است؟
تهرانیِ میلانی از سران “قبیله” مشتی “انقلابی” و “انحلالطلب” است که یکدیگر را “دشمن خلق” میخواندند.2 جز این حرف و سخنی از آنکه چه میخواستند و چه میکردند در میان نیست. از کسانی چون تهرانی که همسر و فرزند خود را رها کردند و به جمهوری تودهای چین، به کردستان و شیخنشینهای خلیج فارس رفتند. در بازگشت مخفی و علنی به ایران زندانی شدند، شکنجه دیدند و جان باختند یا عمری را در راه نیکبختی مردمان میهنشان در مهاجرتی ناخواسته سپری کردند. جوانیشان در تشکیل سمینار و کنفرانس و کنگره، در برگزاری تظاهرات و اعتصاب غذا برای نجات جان زندانیان سیاسی از سرداب استبداد محمد رضا شاهی گذشت. همان اقداماتی که تدارک برخی از آنها در خانه تهرانی انجام گرفت. خانهای که میلانی تنها بوی کباب آن به مشامش رسیده است
آنچه میلانی قبیله مینامد، جنبش دانشجویی و سازمانهای سیاسی در خارج از کشور پس از کودتای 28 مرداد 1332 است. تجربهای یگانه در تاریخ معاصر ایران که نشان میدهد گرایشهای سیاسی در کنفدراسیون به رغم اختلافاتی که داشتند پانزده سال در یک تشکیلات واحد به مبارزهای مشترک با حکومت شاه ادامه دادند. چگونه میتوان چنین اپوزیسیونی را به مشتی “انقلابی” و “انحلالطلب” که یکدیگر را “دشمن خلق” میخواندند فروکاست؟ همان اپوزیسیونی که میلانی با ترسیم تصویری مخدوش کمر به بی اعتبار ساختن تاریخ آن بسته است. آنچه او بدان دست زده است، نه به اعتبار آگاهی تئوریک و نظم متدیک، که به راه و رسم مروت نیز سزاوار نیست. کینتوزی با گذشته خود به کنار، کینتوزی با گذشته دیگران راه ما را در شناخت از رویدادهای تاریخی هموار نخواهد کرد
نقد کارنامه اپوزیسیون در سالهای پیش از انقلاب و زندگی سیاسی تهرانی و نسلی که او از کوشندگان آن به شمار میآید ضرورتی انکارناپذیر است. باید نیک و بد آن را سنجید و بی هیچ پروایی خطاها را برشمارد. هر گام و کلامی در این زمینه، توسط میلانی یا هر فرد دیگری، حتی اگر با تلخی و تندی انجام گیرد ارجمند است. اما او جز این میکند. در نقد که نه، در نقالیهای میلانی نه جایگاه سیاسی تهرانی در چپ ایران، که بساط کباب و چوب سیگارش نقش بستهاند. شخصیتی که به تعبیر میلانی با بزرگانی چون مائو دیدار داشته و با یوشکا فیشر همدم بوده است. همان گونه که میلانی چنین است. او به هر بهانهای از رابطهاش با شخصیتی نامدار نام میبرد و در بی بی سی از اینکه با وزیر خارجه پیشین آلمان همصحبت شده و در کنفرانسی شرکت کرده است یاد میکند. بدون آنکه خواننده بداند موضوع تشکیل آن کنفرانس چه بوده است؟ بدون آنکه بداند تهرانی در چین چه میکرده است؟ گروه کادرها چه میگفتند، جبهه دمکراتیک ملی چه میخواست و شورای ملی مقاومت چه کرد؟ پای ابراهیم گلستان و اثر “درخشانش” به متنی که قرار است به زندگی تهرانی مربوط باشد چگونه باز شده است؟ جز آنکه مبادا خواننده از یاد ببرد میلانی نیز چون تهرانی با بزرگان نشست و برخاست داشته و دارد
نوشتۀ میلانی که قرار است ویژگیهای تهرانی، چهرهای یکتا در جنبش چپ را نشان دهد به اینها خلاصه نمیشود. خود او و برادرش حسین، رئیس بیمارستانی در نزدیکی بروکسل که “به رغم بیماری قلبیاش شهید کباب کوبیده بود” نیز در داستانسرایی او حضوری مستمر دارند. میلانی از “کدورتی” که میان او و برادر جراحش در غافل ماندن از “بساط ذغال و کباب” منزل تهرانی پیش آمده بود، در توصیف آن چهرۀ یکتایش در جنبش چپ یاد کرده است. کبابی که نصیب برادرش نشده و در صحنهپردازیهای تئاتریکال میلانی فقط خود او از آن بهرهمند شده است.3 غافل آنکه در منزل تهرانی از منقل و بساط ذغال خبری نبود. میلانی در قصهای که از دیدارش با تهرانی به هم بافته است، آپارتمان او را در فرانکفورت با حال و هوای به راه انداختن باربکیو در شمال کالیفرنیا اشتباه گرفته است
از این پرگوییهای ملالآور در نوشته او کم نیستند. پرگوییهایی که نمیتوان و نباید به تمام آنها پرداخت، که تکرار همان خودستاییهایی همیشگی هستند. نوشتهای که با طرح تصویری مخدوش از رویداد اشغال سفارت ایران در اول ژوئن 1976 در ژنو توسط دانشجویان عضو یکی از جریانهای منشعب از کنفدراسیون، آنچه را تهرانی در این زمینه گفته جعل کرده است. میلانی مینویسد: دانشجویان “در حملهای به سفارت ایران در سوئیس نامههایی با سرفصل رسمی سفارت را ربودند و در یکی از آنها سندی جعل کردند که مثلا نشان میداد ساواک به شکلی گسترده در اروپا و آمریکا علیه دانشجویان ایرانی جاسوسی میکرد. این نامه جعلی مشکلات فراوانی برای رژیم شاه ایجاد کرد.”4
تهرانی در همین زمینه میگوید: “… اسناد فراوانی که از مرکز ساواک در ژنو به دست آمد نشان میداد مأموران ساواک در تمام کشورهای اروپایی و آمریکا علیه فعالین اپوزیسیون و بهویژه کنفدراسیون اطلاعات جمعآوری کرده و در رابطه با سازمانهای جاسوسی خارجی علیه فعالین کنفدراسیون و سایر نیروهای اپوزیسیون پروندهسازی میکنند. با بررسی اسناد به دست آمده محاسبه کردیم که طرح این اسناد در افکار عمومی زمانی حساسیت ایجاد میکند که ثابت کنیم سازمان امنیت شاه قوانین و آزادیهای مرسوم و مربوط به شهروندان کشورهای اروپایی را هم رعایت نکرده و برای مثال حریم آزادی و مصونیت پارلمانی اعضای پارلمان انگلستان را هم نقض میکند… گزارشاتی عرضه کردیم که نشان میداد برخی از شهروندان اروپایی نیز تحت تعقیب و مراقبت ساواک بودهاند. همین مسئله کلیدی شد برای طرح وسیع اسناد ساواک در افکار بینالمللی…” اقدامی که تهرانی با گذشت سالها از آن رویداد در گفتگوهایی که با او داشتم “از نظر تاریخی مجاز” دانسته و نقدی را به آن نپذیرفته است.5
درباره درستی یا نادرستی کار تهرانی و دانشجویانی که سفارت ایران را در ژنو اشغال کردند هر چه بگوییم، یک موضوع مسلم است. تهرانی از اسنادی که نشان میداد ساواک در خارج از کشور علیه اپوزیسیون پروندهسازی میکرد حرف میزند و میلانی مینویسد این مخالفان حکومت بودند که با جعل سندی مبنی بر فعالیت گسترده ساواک بر ضد دانشجویان ایرانی در خارج از کشور “مشکلات فراوانی برای رژیم شاه ایجاد” کردند. چنین ادعایی دستبرد به خاطرات تهرانی و تطهیر ساواک است
پروندهسازی ساواک برای دانشجویان عضو کنفدراسیون رازی آشکار است. راز آشکاری که پرویز ثابتی، “مقام امنیتی” سازمان امنیت نیز بارها به آن اعتراف کرده است. میلانی با وارونه ساختن آنچه تهرانی درباره ماجرای اشغال سفارت ایران در سویس گفته است، تصویر مخدوشی از آن رویداد ترسیم کرده است. او فراتر از این، به آنچه داروغۀ تبهکاری چون ثابتی درباره پروندهسازی ساواک برای دانشجویان عضو کنفدراسیون گفته است نیز سرپوش میگذارد. رسواتر از این شدنی نبود
این را نیز بگویم که میلانی در توصیف زندگی تهرانی به هیچ ماخذی ارجاع نمیدهد. جز اینکه تهرانی در گفتگوی با حمید شوکت فصل تازهای در مطالعه جنبش چپ و تاریخ کنفدراسیون گشود. گفتگویی که به تعبیر میلانی ناگفتههایی داشته که تهرانی آنها را در مصاحبه با حبیب لاجوردی “بازگو” کرده است. در راه و رسم تاریخنگاری رئیس مرکز ایرانشناسی دانشگاه استانفورد همین بس که گفته شود مصاحبه پنج ساعته لاجوردی با تهرانی در یازدهم اسفند 1361 (دوم مارچ 1983)، هفت سال پیش از انتشار کتاب گفتگوی شوکت با تهرانی که با عنوان نگاهی از درون به جنبش چپ ایران منتشر شد انجام گرفت. تهرانی چگونه ممکن است “ناگفتههای” خود را هفت سال پیشتر از گفتگویش با شوکت “بازگو” کرده باشد؟ ناگفتههایی که در نوشته میلانی همچنان ناگفته مانده و در آنچه او چهرهای یکتا در جنبش چپ نام نهاده است، تصویری مخدوش از زندگی و زمانه تهرانی و اپوزیسیونی که به آن تعلق داشت به دست میهد
تارنمای اخبار روز. یکشنبه 22 اسفند 1400
https://www.akhbar-rooz.com/145443/1400/12/23
- عباس میلانی، “مهدی خانبابا تهرانی، چهرهای یکتا در جنبش چپ”، 15 اسفند 1400 (6 مارس 2022)
- همان
- همان
- همان
- حمید شوکت، نگاهی از درون به جنبش چپ ایران: گفتگو با مهدی خانبابا تهرانی، جلد دوم، ساربروکن: نشر بازتاب، 1368، 369-366
در تاریخ 27 مرداد 1402 به روز شد