سوسیالیسم با چاشنی انقلاب قهرآمیز

سوسیالیسم با چاشنی انقلاب قهرآمیز.

 وقتی صحبت از انشعاب در حزب توده در دهه ۴۰ خورشیدی می‌شود، از یک‌سو به گرایش انشعابیون به مائوئیسم و بروز اختلاف میان چین و شوروی اشاره می‌شود، از سویی به تأثیرپذیری از انقلاب در آمریکای لاتین و از سوی دیگر به انتقاد آنها به بی‌عملی رهبری حزب توده که در اردوگاه سوسیالیست، منفعل مانده بود. به شکل دقیق‌تر، این انشعاب که شمار بسیاری از هواداران حزب توده را با خود همراه کرد، چطور و بر اساس چه بن‌مایه نظری شکل گرفت و چه روندی را طی کرد؟

برای پاسخ به این پرسش باید به فضایی که انشعاب در آن صورت گرفت توجه کرد. پیشینه دومین انشعاب در حزب توده ایران به معنایی با شکل‌گیری سازمان‌های دانشجویی که این‌بار در دوره نخست‌وزیری منوچهر اقبال در سال‌های 1336-1339 مجددا در اروپا به وجود آمدند بازمی‌گشت. بنیانگذاران این سازمان‌ها را اعضای جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا، هواداران حزب توده و به میزان کمتری مدافعان جبهه تشکیل می‌دادند. با ایجاد سازمان‌های دانشجویی در فرانسه، انگلستان و آلمان که سرانجام در فرودین 1339 به برگزاری نخستین کنگره تدارکی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا انجامید، نشانه‌های تازه‌ای از ضرورت پرداختن به مسائلی که به زندگی و تحصیل دانشجویان در اروپا مربوط می‌شد آشکار شد که بیشتر جنبه صنفی داشت، بی‌آنکه مسائل سیاسی را از نظر دور بدارد. با چنین زمینه‌ای، با نخست‌وزیری علی امینی در سال 1340 و گشایشی که در فضای سیاسی ایران فراهم شد، رویدادهای کشور و تحولاتی که در پیش بود بیش از پیش مورد توجه دانشجویان ایرانی خارج از کشور قرار گرفت. فضایی که در آن مسأله کودتای 28 مرداد 1332 و دلایل شکست آنچه نهضت ملی به رهبری مصدق نامیده می‌شد را به موضوع بحث و گفتگوی دانشجویان ایرانی بدل ساخته بود. در این میان، نقش حزب توده و آنچه «بی‌عملی» رهبران حزب در فاصله 25 تا 28 مرداد 1332 نام گرفت موضوعی کلیدی بود. موضوعی کلیدی که بازبینی نقش حزب توده را در آن روزهای سرنوشت‌ساز به ویژه برای جوانان هوادار حزب در دستور کار قرار می‌داد. نوعی بازبینی که به کشمکش و رویارویی با حزب توده و سرانجام انشعاب در آن و تشکیل «سازمان انقلابی حزب توده ایران» در خارج از کشور منجر شد. پیروزی انقلاب کوبا به رهبری کاسترو در ‌ سال 1338 (ژانویه 1959) و جبهه آزادی ملی الجزایر به رهبری بن‌بلا در سال 1341 (اکتبر 1962) نیز به عنوان دو رویداد مهم در عرصه جهانی به شور و شوق جوانانی که به مبارزه سیاسی روی می‌آوردند دامن می‌زد و بر شتاب گرایش به تحولات رادیکال در نبرد اجتماعی می‌افزود. دستیابی به اصلاحات از راه و رسم مسالمت‌آمیز کارایی خود را از دست می‌داد و رفته‌رفته قهر انقلابی تنها چاره کار شناخته می‌شد. شکست مصدق و تجربه ناکام امینی در دستیابی به اصلاحات از سویی و پیروزی انقلاب کوبا و الجزایر از سویی دیگر، گواه حقانیت چنین برداشتی به شمار می‌رفت. بازتاب دیگر این شکست و ناکامی برای جوانانی که به جریان چپ می‌پیوستند، عدم کارایی چاره‌جویی‌های مسالمت‌آمیز در دستیابی به آزادی و چیرگی بر استبداد بود. سازمان انقلابی برخلاف حزب توده که نامش با وابستگی به شوروی، رویارویی با مصدق و سستی در برابر کودتا گره خورده بود، با آمیختن چاشنی انقلاب قهرآمیز به سوسیالیسم برای جوانانی که به مبارزه سیاسی روی می‌آوردند، از جاذبه بسیاری برخوردار بود. احزاب سنتی چون حزب توده نفوذ خود را از دست می‌دادند و در این معنا بریدن از اشکال پیشین مبارزه، بریدن از تشکیلات‌های سنتی بود. دیگر تا انشعاب در حزب توده چند گامی بیش فاصله نبود

* این گروه از انشعابیون در انتقاد به حزب توده، معتقد بودند که «این حزب از فعالیت‌های انقلابی دست شسته و به جریانی سازش‌کار و رفرمیست تبدیل شده است.» در ادامه نیز سازمان خود را، سازمان «انقلابی» حزب توده نام نهادند. اساسا مگر حزب توده پیش از آن به دنبال انقلاب در ایران بود که حال در خارج از کشور محافظه‌کار شده باشد؟

مسأله در آغاز «بی‌عملی» رهبران حزب و انتقاد از سستی و فرسودگی دستگاه رهبری آن بود. جوانانی که سازمان انقلابی را بنیان نهادند، رفته‌رفته به فعالیت انقلابی روی آوردند، بی‌آنکه از همان آغاز، یکسره به نفی گذشته و اعتبار حزب توده برخیزند. پس این تشکیلات نوپا را سازمان انقلابی آن حزب نامیدند. گزینش نام توده برای ارگان آن تشکیلات را نیز می‌توان نشان دیگری برای چنین برداشتی دانست. این برداشت شباهتی غریب به جدایی خلیل ملکی و یارانش از حزب توده در سال 1326 داشت. آنها نیز در آغاز کار در فکر تشکیل جمعیت سوسیالیست حزب توده ایران بودند. از اینجا تا بی‌اعتبار دانستن و «خائن» نامیدن آن حزب راهی طولانی بود. راهی طولانی که هم ملکی و یارانش و هم بنیانگذاران سازمان انقلابی با شتاب پشت سر گذاشتند. چنانکه گفته شد، مسأله نبرد قهرآمیز، جای ویژه‌ای در دیدگاه سازمان انقلابی داشت. توده، ارگان آن تشکیلات در دومین شماره خود که در اردیبهشت سال 1345 انتشار یافت، درباره حزب توده، رویکرد به گذشته و آینده‌ای که در پیش داشت می‌نویسد: «حزب توده ایران با همه شایستگی‌های خود، سنت و رهبری خلق، راه قهرآمیز انقلاب را از دیده فروگذاشت. حزب توده ایران در برابر هر حمله ارتجاع و امپریالیسم قهرمانانه ایستاد. ولی هیچ‌گاه درصدد برنیامد که این ایستادگی را تا درجه حمله متقابل بر ارتجاع ارتقاء دهد…. زنده‌کردن سنت پرافتخار مبارزه قهرآمیز که از حزب کمونیست به یادگار مانده، وظیفه تمام مارکسیست‌ـ لنینیست‌هاست. اگر کمونیست‌های ایران پس از استقرار دیکتاتوری رضاشاه چنین قضاوت می‌کردند که این قلع و قمع‌ها بایستی آخرین اشتباهات را راجع به امکان ترقی صلح‌آمیز مبارزه طبقاتی در ایران محو نماید، امروز کمونیست‌های ایران پس از این همه قصابی‌های محمدرضاشاه که سیاهه بالابلندش در این مقاله نمی‌گنجد، با قوت به مراتب بیشتری می‌توانند و باید بر لزوم اتخاذ راه قهرآمیز انقلاب در ایران صحه بگذارند. کودتای امپریالیستی 28 مرداد و برانداختن حکومت دکتر مصدق، در واقع اخطاری بود به نیروهای دمکراتیک که راه انقلاب مسالمت‌آمیز به روی خلق ما بسته است. این یکی از بزرگ‌ترین درس‌های تاریخ اخیر ایران و حزب ماست. اعتقاد به لزوم انقلاب قهرآمیز و مبارزه در این راه شاخص افراد و احزاب انقلابی است.»1

* با توجه به تبلیغات این حزب و بررسی کارنامه‌شان، آنها به پیروی از حزب کمونیست چین به دنبال مبارزه مسلحانه دهقانی و محاصره شهرها به وسیله روستاها بودند. از سوی دیگر اصلاحات ارضی در دهه ۴۰ ساختار روستایی و شهری ایران را متحول کرد. آیا آنها آگاهی و درکی از تحولات در حال وقوع در آن مقطع زمانی در داخل ایران داشتند؟ برنامه‌‌هایشان برای ایجاد تغییر در کشور چه بود؟

آگاهی و شناختی که بر پایه ارزیابی از واقعیت‌های جامعه ایران باشد وجود نداشت. این به معنی آن نبود که هیچ تحقیق و بررسی در این زمینه انجام نمی‌گرفت. اما این کار بر اساس نظریه نیمه مستعمره‌ ـ نیمه فئودالی‌بودن جامعه ایران و الگوبرداری از تئوری راه محاصره شهرها از طریق دهات و به عبارت دیگر تلاش در راه اثبات درستی نظریه‌ای بود که در جمهوری توده‌ای چین به پیروزی حزب کمونیست آن کشور منجر شده بود. دیری نپایید که دیدگاه حزب کمونیست چین یا آنچه اندیشه مائوتسه‌ دون نامیده می‌شد رفته‌رفته بر سازمان انقلابی چیرگی یافت. ناگفته نماند که آن سازمان پیش از تشکیل گروه‌های چریکی داخل کشور دست به مبارزه مسلحانه زده بود. واقعیتی که اغلب از نظر دور می‌ماند. با این تفاوت آشکار که سازمان انقلابی بنا بر مشی عمومی خود، بر وجه توده‌ای این مبارزه تأکید کرده و سیاست گروه‌های چریکی را سیاستی جدا از تودهای مردم می‌دانست. بر همین اساس اگرچه آن سازمان در آغاز شماری از کادرها و رهبرانش را برای فراگرفتن آموزش‌های جنگ چریکی به کوبا فرستاد، اما با نادرست خواندن مشی کاستریستی، راه انقلاب چین را راه انقلاب ایران شمارد و شعار «انقلاب قهرآمیز راه رهایی خلق‌های ایران است» را پیش کشید. شرکت ایرج و عطا کشکولی، از رهبران آن سازمان در مبارزه مسلحانه‌ای که سال 1345-1344 به رهبری بهمن قشقایی در جنوب برپا شده و به شورش جنوب شهرت یافته بود، نشانه اعتقاد سازمان انقلابی به راه مبارزه قهرآمیز بود. مبارزه‌ای که می‌بایست نه تنها توسط روشنفکران، که با شرکت و دخالت روستائیان پیش برده می‌شد و به سرانجام می‌رسید. شرکت سیاوش پارسانژاد و کورش لاشایی و برخی دیگر از اعضای سازمان انقلابی در نبرد مسلحانه‌ای که سال 1348-1349 ضد رژیم شاه در کردستان ایران جریان داشت نیز در پیشبرد همین سیاست راه انقلاب قهرآمیز بود

* چرا درحالی که سازمان به مبارزه مسلحانه توده‌ای اعتقاد داشت، ترور نافرجام شاه در سال ۱۳۴۴ به این سازمان نسبت داده شد. چنین اقدامی بر اساس چه تفکر و هدفی صورت گرفت؟

ترور نافرجام شاه در 21 فروردین 1344 و به دست رضا شمس‌آبادی، ارتباطی به سازمان انقلابی نداشت. آن سازمان با پیروی از نظریه لنین اصولا مخالف ترور سیاسی بود. با این همه، رژیم شش نفر از دانشجویان خارج از کشور را که پرویز نیکخواه نیز جزو آنها بود و از طرف سازمان انقلابی به ایران بازگشته بود، به اتهام سوءقصد به جان شاه بازداشت کرد. با بازداشت این گروه و چند تن دیگر، حکومت وقت کارزار گسترده‌ای را ضد کنفدراسیون دانشجویی و مجموعه جریان چپ سازمان داد. البته این نخستین بار نبود که رژیم به چنین سیاستی روی می‌آورد. بعد از بهمن سال 1327 هم که شاه به دست ناصر میرفخرآرایی در دانشگاه تهران مورد سوءقصد قرار گرفت، حزب توده منحل شد. با آغاز محاکمه متهمان رویداد کاخ مرمر که به گروه نیکخواه شهرت یافتند، کنفدراسیون دانشجویان فعالیت دامنه‌داری برای نجات نیکخواه و دیگر متهمان پرونده در سطح جهانی آغاز کرد. مبارزه‌ای که سرانجام به عقب‌نشینی رژیم و نجات جان نیکخواه و یارانش از حکم اعدام و تخفیف محکومیت متهمان انجامید. همین واقعیت اعتبار سازمان انقلابی را که در میان دانشجویان خارج از کشور هواداران بسیاری داشت دوچندان کرد

* اشاره داشتید به بازگشت بعضی از اعضای سازمان انقلابی به ایران. اینها چه اهدافی را دنبال می‌کردند؟ شاخه تندرو حزب توده (کیانوری) که از حرکت‌های انقلابی حمایت می‌کرد، می‌دانست که حزب توان، نیرو و حمایت لازم برای اجرا یا پیشبرد یک جریان انقلابی در ایران را ندارد، اما از وقوع انقلاب در ایران حمایت می‌کرد تا بعد از آن، وارد عرصه شود. در نتیجه رهبران آن تا قبل از انقلاب به ایران بازنگشتند. علت بازگشت برخی از چهره‌های مطرح سازمان به ایران چه بود؟

عدم بازگشت رهبران حزب توده به ایران ارتباطی با پدیده رفرم و انقلاب نداشت. برای آن حزب، جامعه ایران در شرایط انقلابی نبود. جنبش عمومی سرکوب شده بود و نشانی از مبارزه سیاسی کارگران دیده نمی‌شد. اعتراض‌های معیشتی و صنفی نیز که اینجا و آنجا پیش می‌آمد گستردگی چندانی نداشت. در آن وضعیت اختناق‌آمیز هر تلاشی برای پیوند با کارگران در کارخانه‌ها یا جریان‌های اعتراضی دانشجویی درون کشور با دشواری‌های بسیار همراه بود. حزب توده با استناد به این واقعیت، راهی برای انتقال رهبری خود به ایران نمی‌دید و بر همین اساس تلاش سازمان انقلابی را برای انتقال رهبری آن سازمان به ایران ماجراجویی سیاسی می‌نامید. این ارزیابی برای جوانانی که به سازمان انقلابی پیوسته بودند، پذیرفتنی نبود و آن را نشانه سستی و محافظه‌کاری رهبری حزب توده می‌دانستند

* تعدادی از آنها بعد از بازگشت دستگیر شدند. برخی از آنها مثل نهاوندی، لاشایی یا نیکخواه با رژیم همکاری هم کردند. این همراهی در موقعیت سازمان چه تأثیری داشت؟

مسئله نیکخواه، لاشایی و نهاوندی به اعتبار سازمان انقلابی صدمه زد. البته نهاوندی که با ساواک همکاری کرده و در پی به دام‌ انداختن رفقای سابقش بود ماجرایی جداگانه داشت. اما شرکت لاشایی، نیکخواه و سیاوش پارسانژاد که او نیز با شرکت در برنامه رادیو تلویزیونی به دفاع از پیشرفت‌های ایران برخاسته و اپوزیسیون را به کنار گذاشتن مبارزه با حکومت فرا ‌خواند چیز دیگری بود. نیکخواه قهرمان کنفدراسیون و نماد پیکار با رژیم شاه به شمار می‌رفت و چند سال از محکومیتش را در زندان گذرانده بود. او در چنین جایگاهی اعلام کرد که با «انقلاب سفید» یا آنچه از سوی حکومت در همه‌پرسی دی‌ماه سال 1341 «انقلاب شاه و مردم» نام گرفته بود، تحول بزرگی صورت گرفته و تغییرات دامنه‌داری در ساختار کشور رخ داده است. نیکخواه بر همین اساس روند سیاسی جامعه ایران را روندی ملی ارزیابی کرد و از کنفدراسیون و سازمان‌های سیاسی خارج از کشور خواست به این روند بپیوندند. سخنان نیکخواه برای سازمان انقلابی و مجموعه اپوزیسیون جز تزئین نمای ظاهری بنایی کهنه و پوسیده چیز دیگری نبود. استناد به فقدان آزادی‌های دمکراتیک در ایران برای سازمان انقلابی و اپوزیسیونی که همگان را به رویارویی با حکومت فرا می‌خواند، جاذبه و کششی به مراتب گسترده‌تر از آنچه نیکخواه «پیشرفت‌های کشور تحت رهبری شاهنشاه» نامیده بود داشت و راه به جایی نمی‌برد. در مورد لاشایی نیز جز این نبود. او با شرکت در مبارزه مسلحانه کردستان، آن هم در عضویت رهبری سازمان انقلابی، از اعتبار ویژه‌ای در میان اپوزیسیون برخوردار بود. اپوزیسیونی که با استناد به استبدادی که بیش از پیش به خشونت و سرکوب روی می‌آورد، هر تغییری را در هر عرصه‌ای ظاهری شمرده و انکار می‌کرد. از این دیدگاه، آنچه نیکخواه و لاشایی به آن روی آوردند، جز بر باد دادن اعتباری که در سایه نبرد با دیکتاتوری به دست آمده بود، پیامد دیگری به بار نمی‌آورد

در سال‌های نزدیک به انقلاب، رابطه حزب توده و سازمان انقلابی چطور بود؟ آیا اهداف آنها در آن مقطع زمانی به هم نزدیک نشده بود؟

در حزب توده، مانند هر تشکیلات سیاسی دیگری گرایش‌ها‌ی مختلفی وجود داشت. اما تا جایی که من می‌دانم آن حزب تا آستانه تحولاتی که به سقوط رژیم سلطنت در ایران منجر شد، در انتظار چنین رویدادی نبود. چه بسا در پی آن بود که بتواند با اتخاد سیاستی به دور از چاره‌جویی‌های رادیکال به حزبی قانونی در ایران تبدیل شود. سازمان انقلابی به رغم آنکه اینجا و آنجا، به ویژه در سیاستی که در جنبش دانشجویی خارج از کشور پیش گرفته بود از تنش و از آنچه چپ‌روی می‌نامید دوری گزیده بود و ضرورت کار آرام سیاسی را پیش می‌کشید، اما همچنان مدافع انقلاب بود. دفاع حزب توده از شوروی و پشتیبانی سازمان انقلابی از جمهوری توده‌ای چین، کمترین امکانی برای آنکه حزب توده و سازمان انقلابی در هدف‌های خود به یکدیگر نزدیک شوند باقی نمی‌گذاشت. سازمان انقلابی حزب توده را متهم می‌کرد که با فرمان‌برداری از سیاست شوروی و تجدیدنظر در اصول مارکسیسم‌ ـ لنینیسم از انقلاب روی برتافته و حزب توده، سازمان انقلابی را به ماجراجویی و دنباله‌روی از حزب کمونیست چین که عامل انشعاب در جنبش جهانی کارگری می‌نامید متهم می‌ساخت. با چنین دیدگاهی امکانی برای نزدیکی میان آنها وجود نداشت

* بعد از وقوع انقلاب در ایران این رابطه چطور پیش رفت؟ هم حزب توده و هم سازمان یا همان حزب رنجبران در ابتدا از انقلاب دفاع کردند، اما به مرور با حکومت جدید دچار اختلاف شدند

دفاع هر دو تشکیلات از انقلاب ادامه منطقی همان مخالفتی بود که با نظام پیشین و حکومت شاه به عنوان عامل امپریالسیم آمریکا داشتند. حزب توده وجه ضد آمریکایی جمهوری اسلامی را برجسته می‌کرد و سازمان انقلابی بر وجه ضد روسی آن انگشت می‌گذاشت. برداشتی برخاسته از شعار نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی که مورد تأیید هر دو بود

اساسا سازمان انقلابی یا همان حزب رنجبران بعد از انقلاب چه اهدافی را دنبال می‌کرد؟

سازمان انقلابی در دی‌ماه سال 1358 بر پایه وحدت با دو تشکیلات دیگر حزب رنجبران را تشکیل داد. این تشکیلات که با شعار «سوسیالسم انقلابی، ملی‌گرایی مترقی و اسلام مبارز» فعالیت می‌کرد، رفته‌رفته به مخالفت و سرانجام رویارویی با نظام حاکم پرداخت. دفاتر حزب رنجبران از خرداد سال 1360 به بعد تعطیل شد و حزب که به مبارزه مخفی روی آورده بود، با کشمکش‌های درونی و انشعاب روبه‌رو شد. شماری از اعضا، کادرها و رهبران حزب در منطقه فارس و کردستان به جنگ و گریز با حکومت پرداختند و در پی شکستی که با آن روبه‌رو شدند به کردستان عراق و اروپا رفتند. شماری نیز بازداشت، محاکمه و تیرباران شدند.

 رابطه‌ای که حزب توده در آن مقطع با شوروی داشت را آنها با چین داشتند؟

چنین به نظر می‌رسد که چین سیاست دیگری را در این زمینه دنبال می‌کرد. در گفتگوهایی که با رهبران سازمان انقلابی داشتم، تأکید می‌کردند که چین هیچ‌گاه دخالتی در سیاست آن سازمان نداشته است. البته پس از انقلاب و دفاع حزب رنجبران از جمهوری اسلامی جز این بود. در جریان سفر هیأت نمایندگی حزب رنجبران به چین، نمایندگان حزب کمونیست آن کشور سیاستی را که حزب رنجبران در دفاع از جمهوری اسلامی پیش گرفته بود نادرست خواندند و از آن انتقاد کردند. چن پن فی، عضو دفتر سیاسی حزب در پایان گفتگوهایی که میان رهبران حزب رنجبران و هیأت نمایندگی حزب کمونیست چین در پکن انجام گرفت، گفت: «رفقا! برای ما به عنوان حزب کمونیست چین جای خوشوقتی بسیار است که کمونیست‌های ایرانی با فکر خود می‌اندیشند و بر این اساس به نظرات شما احترام می‌گذاریم. ‌پس اگر این حرف‌ها را می‌زنیم قصد دخالت در امور داخلی‌‌تان را نداریم. فقط به عنوان یک حزب برادر و از سر دلسوزی نظراتمان را بیان می‌کنیم. حزب کمونیست چین اشتباهات زیادی داشته و از این رهگذر خسارت‌های زیادی متحمل شده است. امیدواریم خسارت‌هایی که شما می‌بینید به اندازه خسارت‌هایی نباشد که حزب کمونیست چین به خاطر اشتباهاتش با آن روبه‌رو شد.»2

* در یک نگاه کلی انشعاب این گروه و تشکیل سازمان انقلابی چه تأثیری بر حزب توده داشت؟

به عقیده من این انشعاب بعد از جدایی ملکی و یارانش در سال 1326، بزرگ‌ترین انشعاب در تاریخ تشکیلات حزب توده بود و تقریبا تمام سازمان‌های حزب را در غرب از رهبری آن جدا کرد. در بهار 1343 سازمان انقلابی نخستین کنگره خود را در تیرانا، پایتخت آلبانی تشکیل داد و با این اقدام به انشعاب در حزب توده ایران رسمیت بخشید. در چنین فضایی رهبران سازمان انقلابی گروه‌هایی را برای آموزش نظامی به کوبا و چین فرستادند. در فارس و کردستان دست به نبرد مسلحانه زدند. شماری را برای سازماندهی کارگران ایرانی به شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس اعزام کردند و برخی نیز مخفیانه یا علنی به ایران بازگشتند. همه این وقایع فصل تازه‌ای را در تاریخ جریان چپ ایران گشود

  1. حمید شوکت، جنبش دانشجویی: کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی)، (تهران: نشر نامک، 1391)، 120-121
  2. شوکت، نگاهی از درون به جنبش چپ ایران: گفتگو با محسن رضوانی (تهران: نشر اختران، 1383)، 232

ماهنامه سیاسی، فرهنگی نسیم بیداری، شماره 98، بهمن و اسفند 1399